محدوده آزادی، با نگاه تازهای به حادثه پاریس |
در باره آنچه که این روزها در پاریس اتفاق افتاد ، نظر من این است که: روزنامه شارلی ایبدو حق داشت و حق دارد که هرکسی و هر چیزی را و حتی تصاویر پیامبر گرامی اسلام را با کاریکاتور و حتی با ناسزا گفتن به چالش بگیرد. اما کار شارلی ایبدو ضداخلاقی بود. اکنون پرسیده می شود که چگونه ميتوان تناقض میان آن حق و این ضداخلاق را حل کرد؟ حل این تناقض در گرو بیان همه حقیقت است. حقیقت این است که : 1- اغلب فلاسفه سیاسی، از فلاسفه لیبرال گرفته تا فلاسفه اجتماعی سوسیالیست، محدودیتهایی برای آزادی قائل شدهاند. اکنون جای آن نیست که فهرستی از این نظریهها را به اطلاع خوانندگان برسانم. اما من به هیچیک از این نظریهها و محدودیتها اعتقادی ندارم. از سالها پیش گفته و نوشتهام که آزادی یکی از حقوق اساسی و ذاتی انسان است و مانند سایر حقوق مطلق و نامحدود است. این حرف جرمی بنتام را ميپسندم که وضع هر نوع قانون تجاوزی به حقوق آزادی انسان است. شاید مراد و معنای ما از آزادی یکسان نباشد. اما چیزی که مطمئن هستم این است که اغلب تعریفها از آزادی، تعریف قدرت است. به عبارتی با جابجا کردن معنای آزادی با قدرت، برای آزادی حد و حدود قائل شدهاند. به عنوان مثال، حد آزادی را اخلال در آزادی دیگران تعریف کردهاند، و در این باره گفته ميشود: "آزادی حد دارد و حد آن تا جایی است که آزادی دیگران شروع ميشود". در جای دیگر گفتهام که این تعریف بدون یک واو کسر تعریف قدرت است. زیرا، این قدرت (= زور) است که حد دارد و حد آن تا آنجائی است که قدرت (= زور) دیگران شروع ميشود. به عنوان مثال، در بیشه زار حیوانات، هر یک از شیران دارای قلمروی زیست هستند. قلمرو زور هر شیر که در واقع تعین کننده قلمرو زیست اوست، تا جایی است که قلمرو زور شیر دیگر تعریف شده است. هر چند استفاده از واژه زور نیز سزای حیوانات نیست، چون این واژه تنها در خور انسان بیگانه شده در قدرت است. بدینترتیب اگر معنای آزادی را از تمام زوائد قدرت (= زور) پاک کنیم، آزادی نامحدود ميشود. آزادی هر فرد مکمل آزادی دیگری است. چنانچه آزادی هر فرد مکمل سایر حقوقی است که هر فرد داراست. 2- فلاسفه سیاسی آزادی را به دو قسم آزادی منفی و آزادی مثبت تقسیم ميکنند. من ابتدا فکر ميکردم که این تقسیمبندی جدیدی است که توسط فلاسفهای چون آیزایا برلین مطرح شده است. اما بعدها دیدم که این یک تقسیمبندی قدیمی و بسیار هم قدیمی است. از هگل و هابز که بنیانگذارن دقیق این تقسیمبندی به لحاظ فلسفه سیاسی بودند صرفنظر کنیم، رواقیون حدود سه قرن قبل از میلاد به آزادی مثبت معتقد بودند و اپیکورییستها در چهار قرن قبل از میلاد به نظریه آزادی منفی قائل بودند. آزادی منفی و آزادی مثبت را در یک اصطلاح ساده هم بکار بردهاند. "آزادی در" و "آزاد از"، این اصطلاح را اولین بار در آثار آقای دکتر سروش دیدم حالا اگر مرجع اصلی این اصطلاح کس دیگری است و یا همان کتاب چهار مقاله در باب آزادی اثر آیزایا برلین از همین اصطلاح استفاده کرده است و من دقت نداشتم، بیش از این اطلاعی ندارم.
ادامه مطلب |
|
سهشنبه 30 دی 1393 |
نظرات(0) |
|
|