تركيبهاي مجازي ميان روشنفكري و سياست |
اگر كوششها به جاي رفع تضاد، ارائه تركيبي از تضادها باشد، خواه در بيان نظريه تكميلگرايي نيلزبور و خواه در بيان تركيبگرايي پوياي كارل مانهايم، جز سازگاري كه تنها به ارضاء بخشي از تمايلات كمك ميرساند، هيچ كمكي به زندگي فكري بشر نخواهد كرد. يا اگر كوشش شود تا اموري را كه به طور ماهوي متضاد هستند، مانند سوسياليزم و سرمايهداري، آزادي و قدرت، حقيقت و خطا، جبر و اختيار، سلامت و بيماري و يا خشونت و مشروعيت را با يكديگر تركيب كنيم، سازگاري آنها جز بازتابي از خصلتها و عواطف سازشكارانه انسان نخواهد بود. اما بسياري از رويدادهاي و مقولات گوناگون وجود دارند كه تضاد ميان آنها غير واقعي و صوري است. با پرده برداشتن از صورت اين تضادها مي توان به حقيقت تركيبي و يگانگي آنها دست يافت. رويدادهايي چون روشنفكري و سياست، و در سايه آن، مقولاتي چون نظريه و عمل، عدالت و آزادي، از جمله اين تضادها هستند.
ادامه مطلب |
|
یکشنبه 27 بهمن 1387 |
نظرات(0) |
|
|
روشنفکری و سیاست |
پرسشها درباره رابطه روشنفكري و سياست، به مضامين و ويژگيهايي باز ميگردد كه به اين دو مفهوم نسبت ميشوند. بنا به اين مضامين و ويژگيهاست كه روشنفكري و سياست داراي رابطه و يا عدم رابطه با يكديگر ميشوند. اين مظامين و رابطهها را به شكل زير ميتوان فهرست كرد: 1- اگر بنا به بعضي از تعاريف، روشنفكري منتقد قدرت و سياست عبارت از فن دستيابي به قدرت و یا نهادهای قدرت (دیدگاه موریس دوروژه) باشد، روشنفكري تنها در وجه انتقادي با سياست رابطه دارد و به غير از اين رابطه، هيچ رابطه ای نميتوان ميان اين دو برقرار كرد. 2- اگر بنا به بعضي از تعاريف دیگر، روشنفكري منتقد قدرت و سياست پويايي رشد و تكامل انسان و جامعه باشد، روشنفكري و سياستورزي بر هم منطبق ميشوند. از اين نظر، كسي كه به كار روشنفكري ميپردازد با كسي كه در كار سياستورزي است، هر دو به يك كار اشتغال دارند. 3- اگر بنا به همان تعاريف بازهم روشنفكري منتقد قدرت و سياست عبارت است از فن اداره كردن جامعه (ديدگاه ارسطويي) تفسير شود، روشنفكري ميتواند با نقد وضع موجود، سازوكارهاي اداره جامعه را بر اصول آزادي ارائه دهد.
ادامه مطلب |
|
شنبه 19 بهمن 1387 |
نظرات(0) |
|
|