عید را با خواندن فلسفه آغاز کنیم |

اگر ميدانستیم که چه چیزی عامل جنگ، و چه چیزی رافع جنگ است، امروز نه جنگی در میان بود و نه خونی از آدمیان بر زمین ميریخت. اگر ميدانستیم که چه چیزی عامل کینه و نفرت میان آدمیان ميشد، و چه چیزی رافع آنها، امروز دلهای ما به جای کینه و نفرت مالامال از عشق و محبت ميشد. اگر ميدانستیم که چه چیزی عامل فقر و نکبت بشری است و چه چیزی رافع آنهاست، امروز فقری بر زمین نميماند و نکبت از چهره بشریت رنگ ميباخت. اگر ميدانستیم که چه چیزی عامل رنج و محنت آدمیان است، و چه چیزی رافع آنهاست، امروز شادی بر لبهای ما حلقه ميزد و رنج از حدقه چشمان ما رخت ميبست. جنگ، نفرت، فقر و رنج حاصل بلاهت و حماقتی است که در اعماق ذهنهای ما پناهگاه ابدی جسته، و ما را در ابدیت خود به زندانی جهالت و بیمسئولیتی فرو برده است.
ادامه مطلب |
|
یکشنبه 29 اسفند 1395 |
نظرات(0) |
|
|
پیامی به همکارن پارس جنوبی به مناسبت بازنشستگی |
خانمها و آقایان، دوستان عزیز، کارمندان و کارگران زحمتکش خیلی متأسفم که امروز در جمع شما نیستم تا پیام خداحافظی را با شما از نزدیک در میان بگذارم. خیلی متأسفم که امروز در جمع شما نیستم تا پاسخ اعتمادها و دوستیهای شما را از نزدیک تقدیم کنم. در اینجا لازم میدانم اشارهای به این حقیقت داشته باشم، که عدم حضور این دوست و همکار شما در این مراسم، صرفن یک انتخاب بود. انتخابی میان آنچه فضیلت و استقلال انسان اقتضاء میکرد، با آنچه که تهدید کننده فضیلت و استقلال انسان بود. بیتردید در یک نظام ماشینی و بیروح، چنین انتخابی آسان نبود. این همکار شما از همان آغازی که به استخدام شرکت ملی گاز ایران، به عنوان یکی از بزرگترین بورکراسیهای جهان در آمد، نیک دریافته بود که چگونه این نظام مسخ کننده انسان و تهدید کننده فضیلتِ استقلال انسان است. بیشک سخن در این باب که نظام بورکراسی یا دیوانسالاری تهدید کننده استقلال و فضیلتهای انسانی است، سخن تازهای نیست. بسیاری از جامعه شناسان و نظریه پردازان دانش مدیریت، از جمله بنیانگذار نظریه بوروکراسی در یکصدسال پیش، بورکراسی را قفس آهنین آزادیهای انسان برشماردهاند. گریس آرگریس در زمره این نظرمندان است. او به خوبی شرح داد که چگونه وقتی افراد به استخدام سازمانهای بورکراسی و تکنوکراسیها در میآیند، قوانین نانوشتهای، از جمله نوع سلسله مراتب اقتداری، نوع مناسبات و روابط کار، نوع آموزشها و تربیتها وجود دارند، که به تدریج از افراد میخواهند که به دوران کودکی خودبازگردند و با کودک خود در سازمان زندگی کنند. نه تنها این نظرمندان، بلکه بسیاری از مدیران در آغاز انقلاب با همین رسالت بر کُرسی صدارت نشستند. با این رسالت که فضیلت و آزادی و استقلال انسان را از زیر آوارِ نظام بورکراسی و تکنوکراسی نجات دهند. اما هزار هزار افسوس که این مدیران رفته رفته در نظام بورکراسی چنان هضم و جذب شدند، که خود به مثابه بخشی از این ماشین بورکراسی در استخدام سازمان در آمدند. دیگر هیچ گوشی ضجه و فریاد انسانیت را که زیر آوارهای نظام بیرحم ماشینی، در حال دست و پا زدن بود، نشنید. آنها که در آغاز مدعیان رسالت آزادی و رستگاری انسان بودند، چنان در چمبرهی جبر بورکراسی از خودبیگانه شدند، که خود به آمریت یک نظام جبری بدل شدند. چنان امتیازها و امتیازطلبیها وسوسه انگیز بودند، که همه را به یک کوری و ناشنوایی دستجمعی بدل کرد.
ادامه مطلب |
|
یکشنبه 8 اسفند 1395 |
نظرات(0) |
|
|
دفاع از چپگرایی-قسمت دوم- |
توضیح سوم: قدرت فضا نیست، از میان بردن فضاست ۱- قدرت آن فضایی نیست که فضای تحقق ایدهها باشد. اساساً قدرت فضا نیست، از میان بردن فضاست. اگر تشبیه رولان بَرت را درباره اسطوره در اینجا بکار ببریم، قدرت بسان پرندهای است که گرد هر چیز آنقدر میچرخد تا به محض پیدا کردن یک فضای خالی، در همان نقطه فرود میآید و تمامیت آن فضا را تصرف میکند . قدرت محصول ابهام و تاریکی است. نه تنها این، بلکه قدرت در هر نقطهای که فرود بیاید، تاریکی و ابهام ایجاد میکند. استفاده از مفاهیم کلی، مبهم و دو پهلو، بخشی از زبان شناسی قدرت است . قدرتمداران بزرگ حتی صحبتهای ساده و روزمره و عامیانه خود را قابل تفسیر ارائه میدهند. تنها به این دلیل که امکان کنترل جامعه و کنترل طرفداران مختلف خود را با گرایشهای مختلف، بدست داشته باشند. با این تعاریف، روشنایی ضد قدرت است. به محض تابش نور بر قدرت، قدرت از میان میرود. فضای قدرت انقباضی است، تا جایی که تمام فضاها در یک نقطه درهم فشرده و متمرکز شود. قدرتها بسان سیاهچالهها میمانند. هر چیز که از گرد سیاهچالهها رد شود، در خود جذب و ادغام میکنند. سیاهچالهها آنقدر فشرده، متمرکز و تاریک هستند که هیچ فضایی در آنها وجود ندارد. هر چیز که به درون سیاهچالهها فرو غلطد شود، به قول فیزیکدانها با یک جیغ کیهانی، از هم پاشیده و در قلب سیاهچاله جذب و فشرده و نهایتاً اثر فضا در او ناپدید میشود. این وضع و حال تمام اشکال مختلف قدرت است. قدرت اقتصادی وقتی متمرکز میشود، همه فضاهای اجتماعی و اقتصادی را میبلعد و به نیروی محرکه تخریب بدل میکند. تخریب طبیعت و از بین رفتن فضای طبیعی، نتیجه چنین تمرکزی است. برخلاف تفاسیر رایج، رشد و توسعه در جوامع سرمایهداری ناشی از تمرکز قدرت سرمایه نیست، بلکه ناشی از ایجاد فرصتهای رشد جامعه مدنی است که آزادیهای فردی و اجتماعی در توسعه و خلق علم و تکنیک برای افراد ایجاد میکنند.
ادامه مطلب |
|
شنبه 7 اسفند 1395 |
نظرات(0) |
|
|
دفاع از چپگرایی-قسمت اول- |
*دفاع از چپگرایی دفاع از مارکسیسم، یا کمونیزم نیست. هر چند مارکسیسم و جنبشهای مارکسیستی سراسر جهان حق بزرگی بر گردن چپگرایی دارند. اما این دو و این سه با هم یکی نیستند. سوسیالیزم و سوسیال دموکراسی نیز دو گرایش چپگرایی در جهان هستند، این گرایشها هم لزوماً با مارکسیسم و کمونیزم یکسان نیستند. هم سوسیالیزم و هم چپ و چپگرایی قبل از مارکسیسم وجود داشته و بعد از مارکسیسم هم وجود دارند. سن سیمون، سیسموندی و فوئر باخ از جمله فیلسوفان سوسیالیست قبل از مارکس بودند. مارکس این دسته از فیلسوفان را به دلیل گرایشهای احساسیِ انسانگرایی، اتوپیاگرایی و جستجوی یک جامعه آرمانی بیرون از تحلیلهای علمی، سوسیالیستهای تخیلی مینامید. اندیشه چپ نیز به عنوان اندیشه طرفدار عدالت و طرفدار مردم قبل از مارکس وجود داشته است.
*بسیاری از مارکسیستها به نظریه کمونیستی باور ندارند. مثل فرانسوا لیوتار و یا مثل پیربوردیو. یا بسیاری از مارکسیستهای جدید وجود دارند که دستکم مسئله آنها کمونیسم نیست. به عبارتی، مارکسیسم نسبت به کمونیسم وجه عامتری دارد. همه کمونیستها مارکسیست هستند، اما همه مارکسیستها ضرورتاً دیگر کمونیست نیستند. نسبت سوسیالیزم هم به مارکسیسم به همین ترتیب است. نسبت آنها با یکدیگر مانند مارکسیسم و کمونیسم، نسبت عام به خاص است. همه مارکسیستها سوسیالیست هستند، اما همه سوسیالیستها مارکسیست نیستند.در چهارمین گام سرانجام به اندیشه چپ میرسیم که اسم عامی است که میتواند به تمام گرایشهای سیاسی و اجتماعی که از تمایلات و گرایشهای برابریخواهانه و انتقادی حمایت میکنند، اطلاق شود.
*دولت آن فضایی نیست که فضای امکانی عمل چپگرایی باشد. زیرا همچنانکه در کارهای قبلی توضیح دادهام دولت سازمان یافتهترین شکل قدرت است. با این تعریف، هیچ دولتی در دنیا نه دموکرات است و نه آزادیخواه و نه حقوقمدار . به عکس، بنا به طبیعت و قواعد قدرت، دولتها ماهیتاً ضدآزادی و ضدحقوق هستند. با این وجود باید یک تفاوت اساسی میان دولتهایی که تا حدی حقوق عمومی را به رسمیت میشناسد و آنها که نمیشناسند، قائل شد. اما این تفاوت ناقض تعریف ما از دولت و ناقض نقش و وظیفه دولتها در عمل کردن علیه حقوق افراد و جامعه نیست. این تفاوتها نه به طبیعت دولتها، بلکه به رشد و توسعه جامعه مدنی ربط دارند.
ادامه مطلب |
|
پنجشنبه 5 اسفند 1395 |
نظرات(0) |
|
|