عوام زدگی، نخبه گرایی و روشنگری احمد فعال |
عوامزدگي، نخبهگرايي و روشنگري مقاله نخست، عوامزدگي احمد فعال عوام با عوامزدگي فرق دارد، همچنانكه علم با علم زدگي و سياست با سياست زدگي فرق دارند. عوام در اصطلاح عرفي يعني بيسواد، اما عوامزدگي نوعي بيماري است و شايد مهلك ترين بيماري و مرضي است كه يك فرد و يا يك جامعه و يا يك جمع و حتي يك جامعه علمي و دانشگاهي ميتوانند بدان مبتلا باشند. عوامزدگي بيسوادي نيست، خود را به بيسوادي زدن است. عوامزده كسي است كه بيسوادي را كارمايه زندگي خود ميسازد. تسرّي بيسوادي در تمام شئون زندگي است. بسياري از عوام وجود دارند كه عوامزده نيستند، زيرا بيسوادي را كارمايه كار و كسب خود نساختهاند. پيامبر عامي بود، بيسواد بود، اما عوامزده نبود. متقابلاً بسياري از اهل علم و دانشگاه و حتي بسياري از افراد در ميان اساتيد دانشگاهي وجود دارند، كه عوامزده هستند. و يا كساني كه خود را در زمره علما و فضلا ميشناسند، اما بشدت عوامزده هستند. در ميان عامه مردم، عوامزده كسي است كه از خود چيزي ندارد، دنبالهرو است. دنبالهروي يعني ميانتهي بودن، يعني از خود كنش نداشتن و تنها در رشتهاي از واكنشها خلاصه شدن. بسياري هستند كه گمان ميكنند دنبالهرو نيستند، به عكس ديگران را دنبالهرو خود ميسازند. اين افراد عوامفريب هستند، و با زبان و ادبيات و طرز فكر عوامزدگي سروكار دارند. عوامفريبان كساني هستند كه ديگران را دنبال خود راه مياندازند و در يك رابطه مريد و مرادي، و يا در يك نظام دستبوسي به زيست انگلي معتاد ميشوند عوام پديدهاي ميانتهي است، اما عوامزدگي ميانتهي كردن پديدههاست. فلسفه عوامزدگي، تهي كردن هر چيز از معنا و بيمايه و بياثر كردن چيزهاست. به عنوان مثال، يك فرد عامي، به حيث عواميّت، يك فرد ميانتهي است. پوچ و بياثر است. اما همين فرد ميتواند به موجب آموزش، به موجب تربيت و به موجب خرد و تفكر، از وضعيت ميانتهي بودن خارج شود و از مفاهيم اخلاقي، انساني سرشار شود. يك فرد عامي حتي با كسب آموزشهاي علمي و مطالعه ميتواند از مفاهيم علمي نيز سرشار شود. اما عوامزدگي تنها ميانتهي بودن نيست، مسئله اصلي ميانتهي كردن است. كار عوامزدگي، بياثر كردن، پوچ و بيمعنا ساختن پديدهها و رخدادهاست. افرادي كه عامي هستند، بر اثر تلاش و جستجو و پرسش، پُر و لبريز ميشوند. اما افراد عوامزده، چيزي را پر نميكند، بلكه خالي و ميانتهي ميكنند. عوامزدگي نوعي ويروس بيفكري است. تهي كردن چيزها از عنصر فكر و انديشه است. ويروس تهي كردن و بياثر كردن و خنثي كردن هر چيز از معناي واقعي خود است. ميدانيم كه معاني و مفاهيم، به موجب يك تأثير و براي ايجاد يك تأثيرگذاري به وجود آمدهاند. اما عوامزدگي با ميانتهي كردن پديدهها از معاني خودشان، نقش تأثيرگذاري آنها را از ميان ميبرد. شما ميتوانيد فهرستي از مفاهيم علمي، سياسي، ديني، و اجتماعي را در يك ورق ليست كنيد. مفاهيمي مانند، عدالت، شهادت، صلح، عشق، آزادي، غيرانتفاعي بودن، مستضعفين، انقلاب، دوستي و دشمني، استكبار، حق و باطل، كرامت، و ساير مفاهيم انساني و سياسي و علمي و ديني كه ميتوانند اثرگذار باشند. وقتي اين مفاهيم گرفتار عوامزدگي ميشوند، با ميانتهي شدن از معناي واقعي خود، بلافاصله خنثي و بياثر ميشوند. عوامزده كسي است كه ذهن او هنوز به سوژه تبديل نشده است. مراد از سوژه، ذهني است كه مركزيت دارد. تفسيرها و تصويرهايي كه از جهان و از زندگي دارد، از مركز دروني و ذهني او سرچشمه گرفته است. سوژه پنداري انسان، نوعي خودمحوري هست. اما اين خودمحوي با آنچه خودخواهي است، متفاوت است. ذهن سوژگي، خودمركزي است، اما از نقد و ملامت و نسبي كردن خود دست بردار نيست. در مقابل سوژه، واژه ابژه وجود دارد. ابژه يعني اشياء خارج از ذهن من، يعني طبيعت، يعني ديگران؛ يعني هرچيزي كه بيرون از ذهن من و شما قرار دارند. عوامزده بجاي سوژه شدن به ابژه تبديل ميشود. يعني براي خود وجود ندارد، بلكه براي ديگري است كه وجود دارد. حتي ميتواند به ابژه قدرت و ابزار قدرت تبديل شود. عوامزدگي سوژه هيچ و پوچ است. سوژه خنثي است. گَرد عوامزدگي بر گِرد هركس بچرخد، آن را خنثي و هيچ و پوچ ميگرداند. اكثريت جامعه از اين قسم هستند. ژان بودريا در كتاب اكثريت خاموش، جامعه را اكثريت خنثي ناميد. اما اين اكثريت كه بودريا از آن ياد ميكند، با اكثريتي كه من ياد ميكنم فرق دارند. اكثريتي كه من از آن ياد ميكنم ، اشاره به اكثريتي است كه عوامزده هستند. اما بودريا از اكثريتي ياد ميكند كه تودههاي جامعه هستند. اكثريت توده، با اكثريت عوامزده فرق دارند. جامعه تودهاي، جامعهاي است كه داراي حداقل آگاهي است و دستكم نسبت به منافع خود داراي آگاهي است. جامعهاي كه در مقابل اقليت حاكم واكنش نشان ميدهد. به عبارتي، جامعه تودهاي شده يك درجه از جامعه عوامِزده پيشرفتهتر و آگاهتر است.
ادامه مطلب |
|
جمعه 31 اردیبهشت 1395 |
نظرات(0) |
|
|
پوپوليسم و نخبهگرايي بديل يكديگر هستند |
پوپوليسم و نخبهگرايي بديل يكديگر هستند خطاب به دكتر صادق زيبا كلام احمد فعال
جناب دكتر صادق زيبا كلام عزيز در يادداشت اخير شما1 پيام و رهنمودهايي چند خطاب به اصلاح طلبان وجود دارد كه از نظر اينجانب استوار بر چند مفروضه يا پيشفرض كاملاً اشتباه هستند. در اين يادداشت كوشش دارم تا توجه شما را به اين مفروضههاي اشتباه جلب كنم: 1- اشتباه نخست و مفروضه (يا پيشفرض) نخست شما اين است كه سياست را چيزي و يا مقولهاي بيرون از قدرت تعريف نميكنيد. از بخت بد، اين اشتباه تنها متوجه شما نيست. هم روشنفكران و هم حوزههاي آكادمي و از جمله دانشكدههاي علوم سياسي و جامعهشناسي، اين مفروضه اشتباه را دامنگير دانش خود گرداندهاند. حقيقت اين است كه سياستِ آزادي هم وجود دارد، سياستي كه تصرف دولت و قدرت را هدف قرار نميدهد. سياستي كه معطوف به آگاهي و مسئوليتپذيري جامعه در برابر حقوق و آزادي خويش است. 2- مفروضه دوم شما اين است كه در سياست قدرت، مقولهاي به نام اخلاق وجود ندارد. دست بر قضا اين مفروضه شما، تا زماني كه سياست در مفروضه قدرت تعريف و محصور ميشود، درست است. ماكياولي در جدا كردن اخلاق از سياست تنها نبود و نيست. ديري است كه اخلاق ماكياولي سرمشق روشنفكران و حتي دينداران شده است. اما اشتباه شما درست پنداشتن اين مفروضه نيست، بلكه اشتباه شما درست پنداشتن و همدلي داشتن با اصل سياست قدرتي است كه تهي از اخلاق است. 3- در مفروضهاي كه سياست از اخلاق تهي ميشود، مفاهيمي چون حق و باطل، خيانت و جنايت، صداقت و دروغ، مفاهيم ميان تهي هستند كه بايد از دامن سياست پاك شوند. 4- آقاي سعيد حجاريان به دروغ (و يا به كج فهمي) ميپنداشت كه اخلاق سياسي، اخلاق نتيجه است. چيزي بنام اخلاق نتيجه وجود ندارد. در واقع آقاي حجاريان با جابجا كردن واژه فايده با اخلاق، كوشش داشت تا آنچه را كه در پراگماتيزم به عنوان فايدهگرايي يا نتيجهگرايي ياد ميشود، از آن به عنوان اخلاق نتيجه ياد كند2. توضح اينكه، امر اخلاقي در ذات خود امر اخلاقي است، اگر يك امر اخلاقي نتيجه فاسد ببار ميآورد، از دو حال خارج نيست. يا آنكه، امر اخلاقي از همان آغاز به دروغ و خطا امر اخلاقي پنداشته ميشد، و يا حاصل متكي كردن امر اخلاقي بر يك رشته روشهاي غيراخلاقي، و يا متكي كردن آن بر يك رشته مفروضهها و پيش داشتهها و پيشكردههاي غيراخلاقي است. و الا اگر بنا باشد تا امر اخلاقي نتيجه غيراخلاقي ببار آورد، و كنشگران اخلاقي در برابر نتيجه كارهاي خود مسئوليت نپذيرند، جز با انكار خدا و غيراخلاقي كردن امر هستي، چنين امري ممكن نميشد. دروغي بزرگتر از اين وجود ندارد كه بگوئيم، مؤمنان در برابر نتيجه كار خود مسئوليت ندارند. 5- متأسفانه در طي 37 سال كه از انقلاب ميگذرد، تا آنجا كه اينجانب مطلع است، نه در جامعه ما و نه در حوزههاي آكادمي، به كسي آموزش داده نشد كه حقيقت بيرون از مصلحت مفسدت است. همچنانكه آموزش داده نشد كه جز در بردگي انسان، هيچ تكليفي را نميتوان بيرون از حقوق بر انسان حمل كرد. به كسي آموزش داده نشد كه مصلحت روش اجراي حقيقت است، همچنانكه تكاليف روش اجرايي كردن حقوق انسان هستند. مفروضه اشتباه شما جناب دكتر زيبا كلام نوع نگاهي است كه به سياست دوختهايد. سياستي كه نه محلي براي حق و ناحق ميگذارد و نه محلي براي مفاهيم اخلاقي. اين نگاه تنها به فايده و نتيجه يك امر چشم دوخته است. اينكه چيزها در ذات خود و يا در سرچشمه خود خوب و يا بد نيستند، بلكه تنها به حيث نتايجي كه به بار ميآوردند خوب يا بد تفسير ميشوند، تنها يك پيش فرض است، نه حقيقت. غافل از اينكه:
ادامه مطلب |
|
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 |
نظرات(0) |
|
|
نقش رسانهها در روشنگري مصاحبه راديو صداي اميد با احمد فعال |
ادامه مطلب |
|
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 |
نظرات(0) |
|
|