پايان زوشنفكري؟ انگيزه هاي مخالفت با دكتر شريعتي |
اكنون اين پرسش به ميان مي آيد كه، آيا در «انقلاب ساختاري ارزش ها»، وقتي رابطه مشروعيت دهنده و مشروعيت گيرنده وارونه مي شود، وقتي حقيقت جاي خود را به ميزان «قابليت اجرايي» چيزها مي دهد، وقتي حساسيت ها و دغدغه فكري براي اثبات كردن و درستي و نادرستي مقولات از ميان مي رود و از نظر كارايي، اثبات و يا رد حقيقت ارزش يكساني پيدا مي كنند و از اين بيشتر، ارزش يك لنگ كفش از همه آثاري كه شكسپير خلق كرد بيشتر مي شود، روشنفكران جاي خود را به هوشمنداني (انتلكتوئل ها) نمي دهند كه، دريافت «چيرگي بر چيزها» را بهتر از راه قابليت اجرايي و كاربردي چيزها كسب مي كنند؟ امروز پيوند ميان علم، تكنولوژي و سودمندي آنقدر مستحكم شده كه، روشنفكران را يا به انزوا برده و يا در پايان بخشيدن به رسالت آنها، وجود انتلكتوئل ها را در پي يافتن اين پاسخ كه «چه بايد كرد» ضروري ساخته است. بديهي است كه هدف چنين ضرورتي ديگر حقيقت نخواهد بود، بلكه «قدرت» الويت اصلي اين هدف است.
ادامه مطلب |
|
یکشنبه 21 تیر 1383 |
نظرات(0) |
|
|
پايان ايدئولوژي؟ انگيزه هاي مخالفت با دكتر شريعتي |
زماني كه «دانيل بل» در دهه 1950 با نگارش كتاب خود با همين عنوان، «پايان عصر ايدئولوژي» را اعلام كرد، به قول «توماس اسپرينگر» جهان « دوره آرام و بي سر و صدايي» را پشت سر مي گذاشت. اما توماس اسپرينگر اضافه مي كند كه:«ناراحتي ها و نگراني دهه 1960 اعتبار چنين پيش گويي را لااقل براي مدتي متزلزل كرد6». با اين وجود، چرا «دانيل بل» در دهه 1950 پايان عصر ايدئولوژي را اعلام مي كند؟ آيا از اين رو نبود كه، آمريكائيان در آن ايام سرمست از شكست فاشيسم به خانه هاي خود بازمي گشتند؟ آيا از اين رو نبود كه «طرح مارشال» نويد اروپايي نوين را مي داد كه مصون از تهديدهاي ايدئولوژيكي باشد؟ آيا سرمستي ليبراليست ها و پراگماتيست هاي آمريكايي نبود كه در پي «طرح مارشال» و جان بخشيدن به اروپاي غربي و آسوده از بي بديل نشان دادن ليبرال دموكراسي، به مثابه تنها راه حل علمي، پايان عصر ايدئولوژي را رقم زدند؟ اما ديري نپاييد كه در پي بروز تضادها و بحران هايي كه ليبرال دموكراسي در آن گرفتار آمد، نیاز حياتي به ايدئولوژي در جامعه ها زنده و فعال شد.
ادامه مطلب |
|
چهارشنبه 10 تیر 1383 |
نظرات(0) |
|
|
گوش هاي ناشننواي اسطوره ها بخش سوم |
- اگر هر مرامي يا هر ديني يا هر حزبي و دولتي، با هدف اصلاح امور تشكيل شود، ولي در عمل به جاي اصلاح امور به افساد امور منجر شود، به نظر از دو حال خارج نيست : يا آن دين و مرام و آن حزب و آن دولت، خود در اساس فاسد هستند، و يا آنكه روش هايي كه دين گردانان، حزب گردانان و يا دولت گردانان برگزيده اند، مايه و درونمايه فساد گرفته اند. يك مثال ساده مي زنم، اگر ديني با وضع رياضت و روزه گرفتن براي مؤمنان خود كوشش داشته باشد تا به اصلاح امور مؤمنان بپردازد، اما در عمل شاهده باشيم كه حجم مصرف جامعه مؤمنان افزايش يافته است، در اين صورت چه تفسيري مي توانيم داشته باشيم؟ آيا به غير از اين است كه، يا آن دين در اساس خود فاسد است، يا آن تفسير و تأويلي كه به نام آن دين نزد مردم رايج است، تفسير و تأويل فاسدي است؟ از نگاه بعضي از لائيك هاي دو آتشه، كه خيلي دستپاچه هستند تا با يك رشته استدلال هاي ساده و پيدا كردن يك مصداق فاسد، اصل و اساس دين را فاسد معرفي كنند، آسان است كه، مثال پرخوري و كاهلي جامعه را در ايام ماه مبارك رمضان، دليل آشكاري بر فساد خود دين بشناسند. اما از نقطه نظر تفاسير و مسخ و بيگانه كردن دين به واسطه دو عامل تاريخي «قدرت و سنت»، دريافت ما نسبت به دين تغيير مي كند. برابر با اين دريافت، تأويل ها و سنني كه با دين ممزوج و رايج است و يا هر عامل ديگر، به جاي اصلاح موجب افساد وضع مؤمنان خويش مي گردد (كه در اينجا اشاره ما به اديان رايج در زندگي روزانه جامعه هاست). تأويل ها و قرائتي كه با اس و اساس دين به كلي بيگانه است.
ادامه مطلب |
|
سهشنبه 9 تیر 1383 |
نظرات(0) |
|
|
پايان انقلاب؟ - به ياد مرحوم دكتر علي شريعتي- |
روشنفكران ديگر به انقلاب نمي انديشند، زيرا انقلاب ديگر نه با سنجه راستي و ناراستي حقيقت، بل با طبع مزاجي و خُلقي آنها سازگار نيست. روشنفكران ديگر به انقلاب نمي انديشند، زيرا تيمار از تيولي كه در كسب و كار حرفه اي ويا از راه نرخ بهره قدرت اندوخته اند، با «ايده هاي نرم تنانه» سازگارتر است تا با «ايده هاي انقلابي». روشنفكران با انقلاب مخالف هستند، زيرا تئوري انقلاب نا كارآمد نشان مي دهد. روشنفكران ديگر به انقلاب نمي انديشند، از اين رو كه هر گونه دگرگوني ساختاري را بي فايده مي شناسند. روشنفكران ساختار گرا هستند، از اين رو كه هر گونه تغييري كه متوجه ساخت هاي اجتماعي است، كاري بي اثر و بي فايده مي شناسند. روشنفكران مخالف بنيادگرايي هستند، از اين رو كه هر نوع تغيير بنيادي حمل بر بنيادگرايي مي شود.
ادامه مطلب |
|
شنبه 6 تیر 1383 |
نظرات(0) |
|
|