اعتدال و افراط در سنجش حقمداري |
- در این نگاه اعتدالگرایی به معناي واقعي خود بازگردانده ميشود. از اين نظر، فرد يا انديشهاي اعتدالگراست، كه در نقطه عدالت قرار گرفته باشد. اما عدالت بدون حق و حق بدون آزادي تعريفي روشن نمييابند. يكي از بدترين و متداولترين تعاريف در باب عدالت، تعريفي است كه از افلاطون و ارسطو اقتباس شده و تا اين زمان در متون مختلف تداول يافته است. بنا به اين تعريف، عدالت به ايدهاي گفته ميشود كه كوشش دارد تا هر چيز را در جاي خود قرار دهد. مراد افلاطون و ارسطو از قرار دادن هر شيئي در جاي خود، نهادن بردگان به كار بردگي و نهادن اربابان به كار اربابي بود، بطوريكه در كار يكديگر وارد نشوند. صورت تعديل شده ايده افلاطوني و ارسطويي، ايده استاندارد كردن وظايف اجتماعي است. بدان معنا كه، هرگاه افرد كار خود را به درستي انجام دهند، عدالت برقرار ميشود. اين تعريف در واقع يك ساخت طبقاتي را از پيش فرض ميگيرد و بنا دارد تا افراد، طبقات و گروهبنديهاي جامعه، بر اساس وظايف تعريف شده، درون ساخت جاي گيرند. از اين نظر، عدهاي ذاتاً از جنس آهن هستند و عدهاي از جنس مس و معدودي هم از جنس طلا هستند (قول افلاطون). از نقطه نظر ديگر، عدهاي بازوان جامعه و عدهاي در حُكم مغزهاي جامعهاند و آنها كه در مقام پرورش روح و اخلاق جامعه هستند، در حكم طبيبان جامعه (قول ارسطو) تلقي ميشوند. هر يك از اعضاء جامعه وقتي در جاي خود و به وظايف خود عمل كنند، عدالت برقرار ميشود. اين نگاه از عدالت، جز با از خود بيگانگي انسان به عنوان موجودي آزاد و واجد حقوق ذاتي و برابر، به تعريف در نميآيد.
ادامه مطلب |
|
دوشنبه 28 تیر 1389 |
نظرات(0) |
|
|
ميانه روي يا وسط بازي |
وقتي پرده ابهام وتيرگي بر جامعه سياسي سايه ميگسترد، بسیاری از مفاهيم، رفتارها و انگيزهها يا دروغ از آب در ميآيند و يا كج و معوج در سراب سياست ميمانند. از اين رو ابهامزدايي از مفاهيم نخستين كنش آزادي است. عقلهاي قدرتمدار در سايه همين ابهامات است كه پرده پندار بر كردار خود ميپوشانند. در كوي و برزن جار بر افراط ميكشند و سفره جدل در پهنه اعتدال ميگسترند، اما يك جرعه در معناي جار و جدل خود سر نميكشند. وقتي تعاريف همه يكسره ابهام آميز باشند، عقلهاي قدرتمدار زودتر از ديگران سر ميرسند، تا خود را در مقياس اعتدال و مخالف را در سنجه افراط بركشند. اگر اعتدالگرايي را صرف انديشيدن و يا ايستادن ميان دو ايده و يا دو جريان سياسي تعريف كنيم، اين معيار معلوم نميكند، در كدام نقطه ايستادن، و يا در كدام نقطه انديشيدن، صحيح است و يا غلط؟ درمثال، اگر بگوييم اسلام ديني است كه هم به دنيا توجه دارد و هم به آخرت، اين معيار به كلي مبهم است. زيرا معين نميكند كه اولاً، اسلام به كدام دنيا و كدام آخرت توجه دارد؟ چه آنكه دنياي بعضي با آخرت بعضي ديگر، خيلي فرق نميكند. ثانياً، معلوم نميكند كه اندازه توجه به دنيا يا آخرت، چقدر و چگونه است؟ همه پرسش اينجاست كه اين نقطه وسط يا ميانه، كه از آن به عنوان اعتدالگرايي ياد ميشود، كجاست؟
ادامه مطلب |
|
چهارشنبه 23 تیر 1389 |
نظرات(0) |
|
|