جنسيت در نگاه قدرت بخش دوم |
نظام کالایی تنها نظامی است که عناصر قدرت و جنسیت را به خوبی بازنمایی ميکند. زن و جنسیت مهمترین نمادهای نظام کالایی شمارده ميشوند، بطوریکه سایر نمادها و اشیاء متأثر از این نماد هستند. آنچه به عنوان منطق گفتگو، به عنوان نگاه و نظام بصری و به عنوان کالاهای خوراکی تبلیغ ميشوند، و خود تبلیغات، یکسر نمادهای جنسی هستند. اما جنسیت بدون آمیزش با خشونت نميتوانست دستآویز "نظام کالایی شده" قرار گیرد. به تمام نمادهای زندگی امروز نگاه کنید، از موسیقی و فیلم و سینما گرفته تا ورزش و میادین ورزشی، از کالاهای خوراکی در قالب فست فوتها گرفته تا وضعیت پوشش جامعه، از ماشین گرفته تا کالاهای مربوط به وسایل آشپزخانه، همه و همه نمادهایی از آمیزش جنسیت و خشونت هستند. در این میان، موسیقی شاید مهمترین عرصهای است که آمیزش خشونت و جنسیت را به نمایش ميگذارد. به موسیقیهایی که از چند دهه پیش، یعنی موسیقیهای جاز و راک و پاپ تا موسیقی هوی متال که مظهر انحطاط و بربریت انسان امروز است، تا موسیقیهایی که دیگر نميتوان نام آنها را موسیقی گذاشت، ملاحظه کنید. این موسیقیها بدون نمایش خشونتآمیزترین جلوههای جنسیت در رختخواب، گویی دیگر موسیقی نیستند، بلکه صرفاً به صحنه ارضاء تمنیات جنسی مخاطبان تبدیل ميشوند. اما چرا خشونت و جنسیت، و آمیزش این دو، مهمترین عرصه زندگی است و همه نمادها بازنمایی این عرصه بشمار ميآیند؟ جز این نیست که خشونت و جنسیت پولسازترین عرصه بازنمایی ایدئولوژی بورژوازی هستند. عرصهای که ميتوانند منحنی ذائقه مصرفی جامعه را در خط مماس با منافع بازار پیوند دهند. بدینترتیب ماشین اتوماسیون (خودكار) نظام سرمایهداری در آمیزش خشونت و جنسیت، فرآیند مصرفمحوری را که سرنوشت محتوم نظام کالایی است، در ایجاد فضای مجازی کامل ميکند. با وجود این، فضای مجازی هنوز به نیروهای محرکهای محتاج است که جریان نو به نو کردن مصرف را با ماشین اتوماسیون (خودكار) تولید هماهنگ کند. مُدگرایی نقش نیروی محرکه نظام کالایی را ایفاء ميکند. مُدگرایی جلوه دیگری از آمیزش خشونت و جنسیت است. در آغاز مُدگرایی ميتوانست با زیباشناختی همراه باشد. اما دیری نپایید که در اقتصاد مصرفمحور، جنسیت مصرفمحور همزاد خود را در خشونت بازتولید کرد. ناگفته پیداست که خشونت ضد زیبایی است. هر قدر خشونت بیشتر با جنسیت پیوند ميجوید، مُدگرایی بیشتر در ستیز با زیبایی همراه ميشود. به نمایشگاههای مُد نگاه کنید، جز نمایش ستیز با روح زیباشناختی انسان نیستند. تصویر چهرههای وحشی و آرایشهای تند و خشونتآمیز از دختران و پسران جوان و گاه میانسال، جز ارضاء خشونت جنسی نیستند. اگر ليدي گاگا نمونه راديكاليزم جنسيت در موسيقي است، كريس انجل با گرم كردن سرها و مسحور كردن نگاهها، آميزش جنسيت و خشونت را به تردستي رسانهاي بدل ميكند؛ تا از خلال آن مخاطبان به ابژه بياراده قدرت تبديل شوند.
ادامه مطلب |
|
دوشنبه 13 تیر 1390 |
نظرات(0) |
|
|
جنسيت در نگاه قدرت (بخش اول) |
پنهان کردن زن در ناموس و آبرو، نقش مسلط مردان را در خانواده تثبیت ميکند. در اینجا زن و جنسیت به عنوان یکی از صفات مرد تعریف ميشود. چنانچه در آئین یهود زن از دنده چپ مرد خلق ميشود. این صفت و این برداشت از خلقت موقعیت زنان را نه در مقام سوژه به رسمیت ميشناسد و نه در مقام ابژه. زيرا در اين ديد زن جزئي از مرد ميشود، جزئي ثانوي و كم قدر، كه قدر آن به چسبيدن به تمامیت مرد (تمامیت چيزي كه زن جزئي از آن بود) و تسليم شدن در برابر مرد، بازشناخته ميشود. در وجهي كه به آشکار شدن زن در مقام جنسيت مربوط ميشود، زنان به ابژه نگاه مردانه تبدیل ميشوند. اما در وجهي كه به پنهان كردن عنصر جنسيت مربوط ميشود، زنان دیگر موضوع يا ابژه نگاه مردانه نيستند، بلكه با همان ديدي كه آئين يهود ارائه ميدهد، زن به جزئي ثانوي و بي قدر از تمامیت مرد تبديل ميشود. به عبارتي، در اين نگاه زنان نه سوژه هستند و نه ابژه، نه كنش دارند و نه واكنش، ناموس مردانهاند كه با پنهان شدن در جايگاهي و در پردهاي كه دنده مردان است، سلطه مردان را بر خود اعتبار ميبخشند. واژه غيرت و ناموس در قرآن وجود ندارد. معادل آن در عربي به عنوان حميت ياد شده است. اگر مفهوم "حميت" آنچنانكه لغت نامه دهخدا ميگويد3، ترجمه عربي واژههاي غيرت و ناموس باشد، در قرآن از آن به عنوان يك صفت جاهلي ياد شده است4. برخلاف آنچه كه از آئين يهود در فرهنگ ايرانيان تا حتي در آئين ديني مسلمانان راه پيدا كرده است، زن نه صفتي از صفات مرد (ناموس مرد بودن) و نه جزئي از مرد است (از دنده چپ آفريدن)، بلكه هم مرد و هم زن به مثابه انسان، برآمده از يك جوهر واحد يا يك نفس واحد هستند5. با تأكيد و اشاره به "يا ايهالانسان" و "يا ايهالناس" خطاب قرآن نيز هيچگاه نه به زنان است و نه به مردان، بلكه در همه جا خطاب به انسان است. اعتبار زن و مرد در قرآن نه به حیث جنسیت هریک، بلکه به حیث درستی و پایداری است که در حق (= تقوی) ميجویند. با این وجود فرهنگ ایرانیان و مسلمانان بیش از آنکه متأثر از مبادی قرآن باشد، متأثر از مبادی عرفی است که بعضاً از آئینهای دیگر وارد شده است.
ادامه مطلب |
|
چهارشنبه 8 تیر 1390 |
نظرات(1) |
|
|