ترامپ الگوي عوام زدگي سرمايهداري |
وقتي كه ماركس براساس تئوري انباشت سرمايه سقوط سرمايهداري را پيشبيني ميكرد؛ از پيشبيني جريان عقلاني شدن سرمايهداري غفلت كرد. دليل اين غفلت، غفلت از نظام بوركراسي بود. بوروكراسي همانگونه كه ماكس وبر توضيح ميدهد، جريان عقلاني شدن كسب و كار و در نتيجه عقلاني شدن نظام سرمايهداري بود. در زمان ماركس نظام سرمايهداري تا آن حد به پيچيدگي دست پيدا نكرده بود و یا دستکم نظام اداری و مدیریت به چنان درجهای از پیچیدگی نرسید بود تا از دل آن غول بي شاخ و دمي مثل بوركراسي بيرون بيايد. در واقع سرمايهداري با استفاده از عقلاني كردن كسب و كار و وجود بوروكراسي، به يك نظام خودكنترلي دست پيدا كرد. چنانچه بسیاری از نظرمندان، بورکراسی را نوعی نظام جباریت بدون حضور و وجود هیچ جباری توصیف ميکنند1. ماركس پيشبيني نميكرد كه سرمايهداري براي حفظ خود اولاً كارگران را در نظام توليد مشاركت ميدهد و آنها را در استثمار كردن خود شريك ميگرداند. دوماً فکرش را نميکرد که روزی سرمایهداری، پرولتاریا یا همان کارگران صنعتی را با بورژازي هممصرف كند، تا مرز طبقاتي میان آنها احساس نشود. مشاركت در توليد و هممصرف شدن، نوعي احساس بورژوا شدن ايجاد ميكرد كه خود به خود تضادهاي آشتیناپذیر (تضادهای آنتاگونيستي) را در ميان طبقات زحمتكش از ميان ميبرد. بدينترتيب سرمايهداري براي يك قرن از هر گونه انقلابي مصونيت پيدا كرد. سرمايهداري كار دوم و يا سومي هم كرد كه البته در اينجا طبق نظريههاي ساختارگرايي در خور توجه هستند. این کار ديگر خيلي به اراده و عقلانيت سرمايهداري بستگي نداشت. يعني اينجور نبود كه سرمايهداري با اراده خود و با عقلانيتي كه بكار ميبرد، نظام كنترلي جديدي را برپا ميكند. نظام بوروكراسي يك نظام خودكنترلي بود كه نه به موجب اراده سرمايهداري، بلكه به موجب خود طبيعت كار و سازمان كار پديد آمد. طبيعت كار از يك نوع پيچيدگي در مديريت، در تأمين مالي، در برنامهريزي، در پرداخت حقوق و دستمزد، در محاسبه هزينهها و درآمدها، در تأمين و نگهداشت كالا، در انبارداري و برآورد موجودي كالا، و در دهها مورد ديگري كه به نظام اداري شركتهاي توليدي مربوط ميشود، حکایت ميکند. همه اين پيچيدگيها به شكلگيري يك نظام اداري و سازمان اداري عريض و طويل و پيچيده منجر شد. سازماني كه مانند يك ماشين بيجان اما بسيار متحرك و پويا، بر اراده افراد حكمراني ميكرد. ماكس وبر از اين نوع بوروكراسي به عنوان قفس آهنين ياد ميكرد2. قفسي كه اراده و آزادي فردي را از ميان ميبرد و افراد را به خدمت يك ماشين بيروح در ميآورد....... ................................ گزارشهایی که از اظهارنظرهای مختلف وجود دارد حاکی است که ترامپ تنها عوامزده و عوامفریب نیست، بلکه ترکیبی از عوامزدگی و ابتذال است. اکنون پرسش اینجاست که چرا با وجود مخالفت رهبران برجسته حزب با حضور ترامپ، جامعه آمریکا باید شاهد حضور شخصتی باشند که عوامزدگی و ابتذال را به آشکارا نمایندگی ميکند؟ اسلاوی ژیژک با این عبارت که ترامپ نابترین تجسم تنزل سطح زندگی روزمره است15. تصویر دقیقی از جریان انحطاط و عوامزدگی جامعه سیاسی آمریکایی را بدست ميدهد. اگرچه نتایج نظرسنجی ميگویند که ترامپ پیروز انتخاب نخواهد بود، اما آیا اگر جمعیت مکزیکیها، چینیها، هندیها و سایر مللی که ميتوانند در رأی گیری شرکت کنند، نميبودند باز هم ميتوان گفت ترامپ اکثریت آراء را به خود اختصاص نميداد؟ مسئله مهمی که کمتر مطرح شده و یا دستکم بدان پاسخ داده نشده است، این است که چرا جهان باید امروز شاهد چنین انحطاطی در جامعه سیاسی آمریکایی باشد؟ اگر نخواهیم جامعه آمریکایی را در ظهور چنین ابتذالی از عوامزدگی مقصر بنامیم، جز این نیست که ترامپ را الگوی عوامزده شدن نظام سرمایهداری بشناسیم.
ادامه مطلب |
|
یکشنبه 16 آبان 1395 |
نظرات(0) |
|
|
امتناع از دو قطبی شدن؟ |
احمدی نژاد، یک سیاستمدار و یک چهره دوگانه کمدی/ تراژدیک است که خود به نفی خود ميپردازد. هرگاه نقش کمیک بازی ميکند، تراژدیک از آب در ميآید و هرگاه نقش تراژدیک بازی ميکند، کمیک از آب در ميآید. دولت پاکدستان وی به آلوده ترین دولت تاریخ سیاسی ایران بدل شد. طرح مدیریت جهانی وی یک نمایش کمیک بود که به تراژدی مدیریت در کشور بدل شد. طرح های زود بازده وی در تولید، یک طرح کمیک بود که به تراژدی زودبازده کردن رانت خواری منجر شد. ذوب شدن وی در ولایت به سرکشی و تمرد نسبت به اوامر و نواهی ولایت تبدیل شد. طرح احیاء دولت اسلامی وی به پایان بخشیدن به تئوری تمدن اسلامی تبدیل شد. در یک کلام، در هنگامه کمکشهای سیاسی بعضی اوقات شامه اجتماعی عوام از شامه سیاسی روشنفکران تیزتر نشان ميدهد. بنا به تشخیص عوام، رأی به احمدی نژاد منجر به نابودی رژیم جمهوری اسلامی ميشود. این آن چیزی است که از دید مقام رهبری به دور نمانده است. رهبری نیک ميدانست که جریان تحریم و هو و جنجالهای احمدی نژادی در مجامع بینالمللی، یعنی انسداد راههای قانونی مبادلات اقتصادی و تجاری است. انسداد این راهها معنایی جز اتخاذ سیاستهای قاچاق ، راه اندازی شبکههای کارچاق کنی مانند بابک زنجانی، رونق گرفتن داده و ستدهای چمدانی و انواع فسادهایی خواهد شد، که اینبار نه کشور ميتواند در برابر تهدیدها و دروغها و منجلاب فسادها کمر راست کند و نه نظام ميتواند مشروعیت ذهنی خود را حفظ کند و نه توجیهی برای دفاع از نظم موجود باقی ميگذارد.
ادامه مطلب |
|
شنبه 15 آبان 1395 |
نظرات(0) |
|
|