تضادها و بحرانهاي نظام سرمايهداري |
تضادها و بحرانهاي نظام سرمايهداري
احمد فعال
1- تضادهاي ناشي از نظام صنعتي بحرانهاي دروني نظام سرمايهداري ناشي از خصوصيت انباشت سرمايه نيست، هر چند انباشت سرمايه وقتي با رشتهاي از تضادهاي دروني نظام سرمايهداري و صنعتي ادغام ميشوند، موجب بحران ميشود. انباشت سرمايه جزئي از سرشت انباشت قدرت است. طبيعت قدرت تكاثرطلب و گسترش خواه است. همچنين است كه تضادهاي ناشي از انباشت سرمايه، جزئي از سرشت تضادآميز قدرت است. قدرت نه تنها مولود تضاد، بلكه آبستن توليد تضادهاي گوناگون است. تضادها و بحرانهاي درون نظام سرمايهداري، به غير از ماهيت تراكمي و بحرانآميز قدرت، بخشي از تضادهايي است كه در نظام صنعتي و تكنيكي دوران معاصر وجود دارد. اين تضادها تنها خاص نظام سرمايهداري نيستند. هر نظام سياسي ديگري هم كه در نظامهاي صنعتي با مختصات گسترشخواهي قدرت در وجود آيد، باز آبستن تضادها و بحرانها ميشود. هم نظام سرمايهداري و هم سوسياليزم در قالب يك نظام سياسي و اقتصادي، اشكال مختلف بازتوليد قدرت در نظامهاي صنعتي هستند. از اين نظر، فروپاشي نظامهاي سوسياليستي اجتناب ناپذير بود. شايد ماركس نميتوانست تصور كند كه روند انباشت سرمايه در نظام سرمايهداري، از توليد انبوه به توليد و انباشت انعطافپذير تغيير كند. بنا به تئوري ماركس، در نظام توليد انبوه، شيوه توليد تعيين كننده هويت طبقاتي است، اما امروز با تغيير اقتصاد از محور توليد به محور مصرف، نظام مصرف تعيين كننده هويت اجتماعي است. هر چند ماركس از روند شئيزدگي و از خودبيگانگي انسان سخن به ميان آورد، اما شئي زدگياي كه ماركس از آن ياد كرد، روند شئيزدگياي بود كه به موجب نظام توليدي به وجود ميآمد. در آن ايام هنوز اقتصاد از محور توليد به محور مصرف تغيير ماهيت نداده بود. امروز مصرف، محور توليد است؛ اين در حالي است كه در قرن نوزدهم توليد محور اقتصاد شمرده ميشد. خصوصيت توليد اين بود كه تمايزات طبقاتي را آشكار ميكرد، اما خصوصيت اقتصاد مبتني بر مصرف از ميان بردن تمايزات طبقاتي است. نقشهاي اجتماعي كه در قرن نوزدهم بر اساس نوع شغل و رابطه با ابزار كار تعيين ميشد، در اقتصاد مصرفي بوسيله قالبهاي مصرف تعيين ميشود. به وجود آمدن جماعتهاي هم مصرف، روند تازهاي از شكلگيري گروههاي همهويت را نشان ميدهد. نتيجه از ميان رفتن تمايزات طبقاتي و ايجاد گروههاي هم مصرف، از ميان بردن آگاهي طبقاتي است. اقتصاد مصرف محور، نوعي نظام اعتباري ايجاد ميكند كه در آن «افراد كم درآمد بر سبكهاي جديد زندگي و در هم پاشيدگي آگاهي و هويت طبقاتي، ميتوانند با افرادي كه در طبقات بالاتر قرار دارند، به وجوه مشترك مصرف دست بيابند1». باور من اين است كه اين تغييرات حاصل تكامل نظام سرمايهداري نبود، بلكه حاصل انحطاط سرمايهداري در پيچيده شدن نظام صنعتي بود. كندي فروپاشي نظام سرمايهداري نسبت به نظام سوسیالیستی يكي از اين روست كه مختصات نظام سرمايهداري با نظام صنعتي سازگارتر است. تضادهاي نظام سرمايهداري با تضادهاي نظام صنعتي سازگارتر و در نتيجه راهحلهايي كه براي پنهان كردن يا عقيم كردن كردن تضادها در نظام صنعتي بكار ميآيند، در پنهان كردن و عقيم كردن تضادهاي نظام سرمايهداري نيز بكار ميآيند. عقلانيت ابزاري و سرگرميها مهمترين ابزارهايي هستند كه هم تضادها و بحرانها در نظام صنعتي را پنهان ميكنند و هم تضادها و بحرانها در نظام سرمايهداري را. ساختار نظام صنعيتي به منظور خلق بحرانهاي متناوب آفريده شده است. اگر نظام سرمايهداري، مولد تضادهايي است كه در رابطه ميان كار و سرمايه، انباشت سرمايه و سود و تضادها ميان نيروهاي محركه توليد با روابط توليد وجود دارد، نظام صنعتي مولد تضادهاي پرشماري است كه از جمله ميتوان به تضادهايي زير اشاره كرد: • تضاد ميان صنعت و طبيعت، • تضاد ميان فرد با جامعه، • تضاد ميان انسان با محيط زيست، • تضاد ميان توليد انبوه و توليد سفارشي، • تضاد ميان استانداردهاي توليد، • تضاد ميان انسان و ماشين، • تضاد ميان تخصصگرايي با ميل به توتاليتر شدن صنايع، • تضاد ميان تخصصهاي گوناگون و نظام حرفهايگري، • تضاد ميان فربه شدن انديشه با نحيف شدن روح، سرجمع اين تضادها رشته درازي از تضادهاست كه خوانندگان محترم ميتوانند بر اين فهرست بيافزايند. نظام توسعه صنعتي بدون بلعيدن محيط و تخريب طبيعت قادر به ادامه توليد نيست. هم اكنون كشورهاي صنعتي بيشترين مواد خام و بيشترين انرژي توليد شده در جهان را به خورد صنايع ميريزند، تا چرخهاي صنعت از كار نايستند. نويسندگان كتاب آينده جهان توجه خوانندگان را به مطالعهاي جلب ميكند كه به روي دهها فلز يا ماده اساسي در صنعت، در جهان انجام شده است. عمر اين مواد از 5 سال تا 180 سال تخمين زده شده است2. بيشتر محصولات صنعتي جنبه تخريبي دارند كه اين يك به ويژگيهاي نظام سرمايهداري باز ميگردد. نظام صنعتي خواه در كشورهاي سرمايهداري و خواه در كشورهايي كه خود را در ستيز با سرمايهداري ميشناسند، در حال بلعيدن محيط و نابودي طبيعت است. از ديد طرفداران تئوريهاي ماركسي، وجود نظام صنعتي بدون شيوه معيني از توليد و اين نيز بدون صاحبان صنعت كه از طبقه بورژوازي و سرمايهداري نمايندگي ميكنند، امر انتزاعي است. به عبارتي از ديد اين طرفداران، تقليل تضادهاي نظام سرمايهداري به نظام صنعتي امري انتزاعي محسوب ميشود. توضيح اينكه، نويسنده هرگز تضادهاي نظام سرمايهداري را به تضادهاي نظام صنعتي تقليل نداده است، بلكه اين تضادها را به رابطهاي كه قدرت با نظام صنعتي پديد ميآورد، نسبت ميدهد. لذا بدون در نظر گرفتن ماهيت نظام صنعتي و رابطهاي كه قدرت بنا به طبيعت خود با نظام صنعتي برقرار ميكند، قادر به توضيح تضادهاي درون نظام سرمايهداري نخواهيم بود. بنابراين، وقتی از نقش و کارکرد یک نظام سخن به میان میآید، وجود نقش و کارکرد کارگزاران درون نظام که اغلب بنا به مقتضیات قدرت عمل میکنند، چندان آسیبی به تحلیل ما در باره وجود ساختاری نظام ایجاد نمیکند. به علاوه، این ادعا با افزودن سرمايهداري، تضادها را به كنشگران صاحب اراده نسبت ميدهد، كه اين بر خلاف ديدگاههاي خود ماركس است. سرانجام اينكه، در كشورهاي غير سرمايهداري و ستيزهجو تخريب طبيعت و بحرانهاي اجتماعي روند فزايندهتري دارند. بدينترتيب، تنها انباشت نيست كه ميتواند منشاء بحران در نظام سرمايهداري باشد، هر يك از تضادهاي ياد شده آبستن پديد آوردن يك بحران محسوب ميشوند. این توضیح لازم میآید که تلقی این نوشتار از تكنولوژي يا نظام صنعتي، نه صرفاً شيوه و ابزارتوليد مادي، بلكه شيوه و ابزار زندگي جوامع نوين است. تكنولوژي و صنعت صرفاً تراكم ابزار توليد نيست، بلكه در يك نگاه گستردهتر تراكم دانش و اطلاعات، تراكم فن و هنر نيز محسوب ميشود. تردیدی نیست كه شيوه و ابزار توليد و نقش اقتصاد در تكنولوژي و نظام صنعتي مهم هستند، اما هیچیک از این نقشها بدون تحلیل روابط قدرت و تکنولوژیهای کنترلی و انظباطی، قادر به توضیح تضادها و بحرانهای ناشی از نظام صنعتی/سرمایهداری نیست.
2- تشديد نابرابريها بنا به نظريه راوي بطرا افزايش لجام گسيخته نابرابريها نقطه آغاز بحران است. او در كتاب خود با استفاده از نظريه ادوار اجتماعي "سركار" نشانميدهد كه چگونه دست نامريي بحران با اقتصاد سرمايهداري ايالات متحده آمريكا، ازآغاز تولد تا فروپاشي اين نظام، همراهي ميكند. از سال 1770 يعني از 200 سال پيش كه ظهور سرمايهداري آمريكا نويد يك عصر جديد سوداگري را شروع كرد تا اين لحظه ،هر د هسال يكبار اقتصاد آمريكا را در معرض يك ركود و هر سي سال يكبار در معرض بحرانبزرگ قرار داده است. اين دست نامريي شبيه دست نامريي آدام اسميت است، با اينتفاوت كه آدام اسميت دخالت مرموز اين دست را بطور ايستا و در يك پروسه عرضه وتقاضا مطرح ميكند، ولي راوي بطرا دخالت مرموزانه دست نامريي را بر اساس نوعي جبر تاريخي بيان ميكند. راوي بطرا پس از شرح نظريه ادوار اجتماعي سركار، اين نظريه را بانظام سرمايهداري آمريكا مقايسه ميكند و سرانجام به يك نظريه جديد اقتصادي كه كليد تمامي بحرانهاي اجتماعي/اقتصادي آمريكا است، ميرسد. او نظريههاي كينز و فريدمن را در تحليل و كشف بحران نارسا ميداند و سپس به شرح نظريه خود ميپردازد. او نظريه پولي ميلتون فريدمن را در بيان و توضيح بحرانهاي اقتصاد آمريكا ميپذيرد، اما نه از زاويهاي كه فريدمن به پول نگاه ميكند : «تنهايك راه وجود دارد كه به طور قطعي نشان ميدهد كه فقط پول و نه هيچ چيز ديگري،سرچشمة تمام نوسانات نظام سرمايهداري است. و اين به مثابه انجام دشوارترين آزمايشهاست. از آنجا كه دگرگونيهاي هر موجودي، دوري دارد، دگرگونيهاي موجود مسلط هم داراي يك دور خواهد بود. اما اين دور بايد داراي حركتي موزون باشد. به همين دليل، متغير اصلي هم بايد داراي دور دقيق و پايداري از آن خود باشد3». تاريخ بشر از نمونههاي معيني پيروي ميكند. فراز و نشيبي كه در جريان رشد يا كاهش تورم به وجود ميآيد و يا ركودي كه در كشورهاي سرمايهداري و بخصوص ايالات متحده وجود دارد، پيوسته با همين نمونههايي قابل توضيح هستند، كه حركتهاي موزن اقتصاد سرمايهداري از آن پيروي ميكند. او كه حركات نظام سرمايهداري آمريكا را طي 200 سال به روي يك نمودار هندسي نشان ميدهد، توضيح ميدهد كه اين حركات از چه قاعدهاي پيروي ميكنند. اينمعني آنچنان است كه به قول راوي بطرا تنها يك اصل قطعي وجود دارد كه به بينظميهاي جامعه نظم معيني ميبخشد : «يعني قانون طبيعياي كه دستور ميدهد: اينك وقت آن است كه رشد پول بالا برود، ثابت بماند و يا پايين بيايد4». برتري نظريه راوي بطرا نسبت به نظريات كينز و فريدمن اين است كه نظريه او ناظر برتضادهاي دروني نظام سرمايهداري است و اين چيزي است، كه ساير اقتصاددانان بدان توجهي نشان ندادهاند و يا حداقل بيتفاوت از كنار آن گذشتند. به طور مثال كينز تمركز ثروت را در يك جا عامل افزايش پساندازها و كاهش تقاضاي كل بشمار ميآورد ولي از توجه كافي به اين مسئله و رابطه تضادهاي دروني نظام سرمايهداري با بحرانهاي اقتصادي، خودداري ميكند. در حقيقت آنچه كه وجه تمايز نظريه راوي بطرا با اسلاف خود است، اين است كه تحليل بطرا از جامعه و اقتصاد ايالات متحده يك تحليلساختاري است. او ساختار نظام سرمايهداري را در ايالات متحده اينگونه ميبيند. تورم، ركود و بحرانهاي كوچك و بزرگ متناوباً هر ده سال، 30 سال و 60 سال در پي هم ميآيند و اين امر نه به دليل كاهش يا افزايش حجم پول و نه به دليل كمبود تقاضاهاي موثر و يا كاهش سرمايهگذاريها، بلكه به علت "تمركز بياندازه ثروت است" در دست يك عده معدود است. آنچه كه فريدمن و كينزبه عنوان علت غايي و اصلي بحران ذكر ميكردند، راوي بطرا آنها را به عنوان معلولهايتمركز و نابرابري ياد ميكند. «هنگامي كه غولهاي صنعتي با ادغام موسسات تجاري ثروت يك جامعه را به انحصار خود در ميآورند، پيامدهاي مختلفي ايجاد ميكنند. اولاً، تعداد افراد فقير زياد ميشوند وآنها به جرگة وام خواهان كم اعتبار اضافه ميشوند. بانكها در موضع انتخاب نيستند كه از وام دادن به آنها خودداري كنند، چرا كه بايد پاسخگوي بهره سپردههاي مشتريان خود باشند. بانكها با پذيرفتن اين خطر ميزان آسيبپذيري خود را بالا ميبرند. خطر عدم بازگشت سرمايه كليه بانكها را تهديد ميكند. ثانياً يك پيامد جانبي رشد نابرابري ثروت افزايش سرمايهگذاريها در بورس سهام و سفته بازي است. هرچه سرمايه فرد بيشتر ميشود به همان نسبت مخاطرهپذيرتر ميگردد. با رشد نابرابري در ثروت مخاطره كليسرمايه گذاريهايي كه اعتبار انجام ميدهند نيز افزايش مييابد. اين امر اصولاً از حرص و ولع انسان براي كسب منافع فوري ناشي ميشود. در اين نوع سرمايه گذاري خريد داراييها و كالاها به صورت قسطي و فقط به منظور فروش مجدد انجام ميگيرد و نه براي مقاصد توليدي5». تب بورس بازي از بيماريهاي نظام سرمايهداري است. پذيرفتن مخاطرات بازار بورس براي كساني كه ثروتهاي كلان در اختيار دارند، چندان بيثمر نيست. و فقط همين افراد هستند كه ميتوانند در اين بازارها خطر را به خود بخرند تا روزي به انتظار سرمايه بادآوردة ديگر بنشينند. در شرايط رونق و توليد، بازار اين بورس بازان در خدمت تقويت نظام توليدي و انحصارات مالي قرار ميگيرد، ولي در شرايط ركود يا خطر، بورس بازان حرفهاي حكم قماربازان بزرگ را بازي ميكنند. اين قماربازان سلامتي و حيات و اقتصاد جامعه را وجه المعامله قمار خود ميسازند. ظاهراً پيروزي هميشه با آنها بوده، زيرا موفق به جريان تكاثر ثروت شدهاند. اين نابرابريها پايه و مايه نظام سرمايهداري/صنعتي محسوب ميشوند. با افزايش نابرابريها در ثروت، بورس بازان حرفهاي سعيدارند تا نظام كنترل را از بالاي سر خود بردارند و لذا خواستار كاهش قدرت دولت مركزي ميشوند. دولت دست روي دست ميگذارد و يا همگام با اميال ثروتمندان و سوداگران اسباب بورس بازي آنها را در بازارهاي تجاري و توليدي فراهم ميكند. بدينترتيب جامعه به كام بحرانهاي مهلك كشانده ميشود. حجم پولهايي كه در بازارهاي بورس داد و ستد ميشوند، اغلب بدون هيچ كار توليدي به گردش در ميآيند. در نتيجه اين پولها جز بكار قمار نميآيند. نويسندگان كتاب دام جهانگرايي (در سالي كه اين كتاب را به نگارش در آوردند – يعني حداقل 15 سال پيش) حجم پولهايي كه در اين بازارها صرف قمار ميشوند بيش از 40 هزار ميليارد دلار ارزيابي ميكنند. با اين وصف ملاحظه خواهيد كرد كه چسان نظام سرمايهداري و سوداگري از راه قمار به نابرابريها و تضادها دامن ميزند6. سرانجام راوي بطرا پيش بيني ميكند كه نظام سوداگري در ايالات متحده اگر در دوران سدة بيستم توانست از يك يا دو بحران بجهد ولي سرانجام در دهه 1990 با بحران بزرگي كه در پيش رو دارد، گلوي او را خواهد فشرد و به عصر خود خاتمه ميدهد. با وجود پيشبيني راوي بطرا در سالهاي 1990 اقتصاد آمريكا با بحران مواجه نشد.
3- انتقال بحرانها و تضادها انتقال و جابجایی بحرانها یکی از عوامل مهم و مؤثر در کندی فروپاشی نظام سرمایهداری است. جلوتر به اين بحث بازخواهم گشت. اما در آغاز جنگ خلیج فارس وقتی کتاب راوی بطرا با عنوان بحران دهه 90 را از مطالعه میگذراندم، با استناد به مطالعات راوی بطرا مقاله مبسوطی تحت عنوان "جنگ خلیج فارس محمل تخلیه بحران دهه 90" نوشتم7. در آن مقاله نشان دادم كه چگونه در شرایطی که حجم بدهیهای آمریکا و افزایش فزاینده نابرابریها حکایت از یک بحران عظیم میکرد، به گونهای که به گفته راوی بطرا این بحران میرفت تا طومار امپراطوری آمریکا را در هم بپیجاند، بلافاصله با لشکرکشی به خلیج فارس، دولت آمریکا موفق میشود تا با هزینه کویت و عربستان هم بدهیهای خود را برطرف یا پنهان کند و هم بحران داخلی سرمایهداری را به خارج از آمریکا منتقل کند. دیوید هاروی در گفتگویی که با هکتور اگردانو در باره بحران اقتصادی سرمایهداری انجام میدهد به همین حقیقت اشاره دارد. او میگوید :«مشکل هنگامي آغاز مي¬شود که بخواهي بحران را جابه¬جا کني. يکي از تزهاي مهم کتاب “راز سرمايه” اين است که سرمايه، گرايش¬هاي بحران¬زاي خود را برطرف نمي¬کند، بلکه آن¬ها را جابه¬جا مي¬کند8». ماهيت نظام سرمايهداري و نقش فرامليها قادر به انتقال و جابجايي بحرانها و تضادهاي داخلي بود ، اما استفاده از اين ابزارها نظام سياسي و ايدئولوژيك سوسياليستي را دچار تناقضهاي فرسايشي ميكند، كه تنها با سانسور و خفقان ميتوانست وجود اين تناقضها را از مناظر عمومي پنهان كند. كاري كه نظامهاي سوسياليستي كردند همين بود. اما سانسورها و سركوبها در عصر رسانهها چندان كارآمد نبودند. سرانجام جمع شدن عوامل داخلی و خارجی بحران، از جمله بحران ملیتها، به فروپاشی نظام سوسیالیستی منجر شد. این حقیقت پذیرفتنی است که بسیاری از نومارکسیست با واقع بینی، نظریه انباشت را پشت سر گذاشتهاند و سعی در ارائه تحلیلهای تازهای از پدیده بحران هستند. تحلیلهایی که به زعم خود آنها نه تنها موجب فروپاشی سرمایهداری نخواهد شد، بلکه موقعیت سرمایهداری را در نظام بینالملل تقویت میکند. ميكائيل هاردت و سمیر امین دو تن از این نومارکسیستهايي هستند كه در برابر پرسشهاي روزنامه سوئدي آرنا قرار ميگيرند، در برابر اين پرسش كه آيا نظام سرمايهداري در آستانه فروپاشي زودرس قرار دارد؟ ابتدا هاردت پاسخ ميدهد: «من قبول دارم كه سرمايهداري دچار بحران است و در يك وضعيت بحران دائمي بسر ميبرد. اما بحران به معناي فروپاشي و اضمحلال نيست. ..... امري كه امروز براي سرمايهداري معتبر است اين است كه بحرانها نقش تقويتي اين سيستم را ايفاء ميكنند و براي نظام داراي مزايايي هستند. يكي از نمونههاي بحران نظام جهاني مطمئنا شدت يافتن درگيريها و جنگهاي كنوني است. اما اين بحران به جاي آنكه نظام را به سوي انهدام سوق دهد و بر آسيبپذيرياش بيافزايد نظم جهاني را تقويت ميكند9». سپس سمير امين در برابر همين پرسش ميگويد: «در طول تاريخ ما با فروپاشي نظامها مواجه بوديم. فروپاشي نظام شوروي را در نظر بگيريد. فروپاشي نظام سرمایهداری به واسطه تناقضات درونیاش ابزار تحلیلی دقیقی در اختیار ما نمیگذارد، طبعا تضادها و تناقضات درونی وجود دارد، قطعا نظام برای سازگاری و انطباق با بحرانها و بهرهبرداری از آنها نیز ظرفیتی برخوردار است10». در ادامه مصاحبه کننده میپرسد : تضادها و تناقضات درونی نظام سرمایهداری کداماند؟ میکائیل هاردت می گوید: «شکاف عمیق میان فقر و ثروت.... من باید محتاطانه اذعان کنم که مفهوم قدیمي ارتش ذخیره بیکاران توضیحی مکفی در اختیار ما قرار نمیدهد. من با برداشت مارکس مشکل دارم، اگر چه ناتوانی سرمایه از مولد کردن جمعیت دنیا یکی از معضلات ساختاری جدی نظام سرمایهداری است11». سمير امين و ميكائيل هاردت وقتي از توضيح بحرانهاي سرمايهداري به موجب تضاد ناشي از انباشت سرمايه و كاهش سود، ناتوان ميمانند، يكسره بحرانهايي كه ممكن است به موجب صور ديگري از تضاد در پديد آيند، ناديده ميگيرند. تضادهايي كه به موجب ماهيت تراكمي صنعت يا ماهيت تكاثري و گسترشخواه قدرت به وجود ميآيند، از جمله تضادها و عواملي هستند كه هم موجب پديد آمدن بحرانها هستند و هم آنكه سرانجام سرمايهداري را در وضعيتي قرار ميدهند كه بيرون آمدن از آن غير ممكن ميشود. از جمله يكي از اين تضادها، ميتوان به تضادهايي اشاره كرد كه به موجب بحران هويت پديد ميآيند. در قسمت بعدي به شرح اين تضاد و تضادهاي نويني كه سرمايهداري با آن مواجه است ميپردازم، و در ادامه همين بحث سرانجام نهايي سرمايهداري را از مطالعه خواهم گذراند.
Ahmad_faal@yahoo.com
فهرست منابع : 1- نقد اجتماعی پست مدرنیته نوشته رابرت جی دادن ترجمه صالح نجفی، نشر هزاره ص 277 2- برای مطالعه بیشتر به کتاب آینده جهان نوشته ..... مراجعه شود. اين كتاب را ساليان پيش ازمطالعه گذرانده و در زمان نوشتن مقاله دسترسي به اين كتاب براي اينجانب مقدور نبود 3- براي مطالعه بيشتر به كتاب بحران دهه 90 نوشته راوي بطرا مراجعه شود (نقل قولهايي كه از اين كتاب آوردم مربوط به يادداشتهاي اينجانب در ايام پيش از جنگ خليج فارس بود كه متأسفانه شماره صفحات آن فعلا در محلي كه اين مقاله به نگارش در ميآيد در اختيارم نيست) 4- همان منبع 5- همان منبع 6- براي مطالعه بيشتر به كتاب دام جهانگرايي نوشته هانس پيتر مارتين و هارولد شومان مراجعه شود. 7- این مقاله که یکی از مقالات مبسوط اینجانب بود كه متأسفانه به دلایلی مفقود شد است. 8- مقاله "بحران اقتصادي سرمايهداري و پاسخ چپ گفتگو با ديويد هاروي" ، هکتور اگردانو در مورد آخرين کتاب هاروي با عنوان “راز سرمايه، بحران اقتصادي و پاسخ چپ” با او در نيويورک به گفتگو نشسته است 9- تمام نقل قولهاي ياد شده از مقاله "فرسایش نظام سرمایهداری" در مصاحبهاي كه روزنامه سوئدی AREN با سمیر امین و میکائیل هاردت، انجام داده است، اخذ شده است. 10- همان منبع 11- همان منبع
|
|
دوشنبه 28 آذر 1390 |
|