سرانجام سرمایه داری بخش سوم |
سرانجام سرمايهداري (بخش سوم) احمد فعال
تضادهاي ناشي از بحران هويت بحران هويت كه امروز سراسر غرب را فراگرفته و بعضي از نظرمندان ظهور پستمدرنيزم را از زاويه بحرانهاي هويتي به مطالعه ميگذارند، در نتيجه تضاد ميان فرد و جامعه و تضاد ميان انسان با محيط زيست پديد ميآيد. عصيان و سركشي تودههاي محروم و بزهکار در انگلستان كه ميتواند پيشزمينه ظهور جنبش وال استريت تفسير شود، در نتيجه اين تضادها پديد آمدند. جوامع سرمایهداری از دو سو در تهدید دائمی بحران هویت زندگی میکنند. یکی استحاله انسانی که در نظام مصرفی، هویتی جز کالاهای مصرف شده ندارد. قوای شنیداری و دیداری خود را از دست داده و گفتمانی جز برابر دانستن ارزش یک لنگ کفش با همه آثار شکسپیر (قول آلن فینکل کروت) ندارد. در سالیانی که مدرسهها و کلیساها هویت میساختند، اندیشههای انتقادی گوشهایی برای شنیدن مییافت و چشمهایی برای دیدن. گفتمان انتقادی فرانکفورتیها و سارتریها حاصل بدهکاری چنین گوشها و چشمهایی بود. اکنون نظام کالایی در بدترین تجسم خود یعنی در سرگرمیها و سکسوالیته به صنعت هویت سازی بدل شده است. دیگر نه چشمی برای دیدن وجود دارد و نه گوشی برای شنیدن. سکسوالیته آزاد کردن جنسیت نیست، بیدفاع کردن و سرکوب بدنی است که جداره هویت خود را از دست داده و چیزی برای دفاع از خود، جز به نمایشگاه ابژه قدرت بدل شدن، ندارد. عنصر جنسیت در نظام کالایی به جزئی از مصرف و دامن زدن به ذائقه مصرفی جامعه تبدیل میشود. رابرت جی دان بر این باور است که بحران سوژه ذهنی در غرب در نتیجه بحران هویت در پدید آمده است. چه آنکه نظام کالایی تنها به بیگانه کردن و تبدیل انسان به شیئی جنسی یا شیئی کالایی مبادرت نمیکند، بلکه به یک صنعت پیشرفته و پیچیده هویت سازی تبدیل شده است. صنعتی که دیگر با پرولتاریای با نام و نشان و با هویت سروکار ندارد، بلکه با تبدیل آن به ابژه محض قدرت سروکار دارد. هویتها در گذشته ریشه در جان فرهنگ داشتند. فرهنگها برآمده از زندگی روزمره نبودند، مجموعهای از تجربههای تاریخی تحقق یافته و تخیلها و ایدهها و هدفهای تجربه نیافته در شعر و ادبیات تا کشکمشهای دینی و سیاسی، همه در جویباری ازفرهنگ آبکشیده و یا به بند کشیده میشدند. این هویتها درست یا غلط به شخصیت افراد و جامعهها اعتبار و اعتنایی در خور معنا میبخشیدند. در دوران اولیه سرمایهداری نظام تولید و مصرف با وجود گسستن از زوائد آریستوکراسی (اشرافیتگرایی)، و گسستن از نظام سلسله مراتب آداب اربابی، اما هنوز جان در ریشههایی از فرهنگ داشت که هویت از شخصیت افراد و جامعه حراست میکرد. بورژوازی در ابتدا یک طبقه انقلابی بحساب میآمد. این طبقه برآمده از دو انقلاب بزرگ در خردگرایی، برابری خواهی و آزادی بود. تنها تمرکز سرمایه و صنعت بود که بوروازی را به یک طبقه ضد انقلابی تبدیل کرد. با این وجود تا پیش اقتصاد مصرف محور، هویتها و فرهنگهایی که در جامعه پدید میآمدند، برآیندی از تولید بودند. خواه تولیداتی که در سطح اندیشه رخ میداد و خواه تولیداتی که در سطح تکنولوژی و روابط تولید رخ میداد، همه برگرفته از نوعی خرد بورژوازی انقلابی بودند. بورژوازیای که با تکیه بر ایدههایی چون تکثرگرایی، فرد گرایی، لیبرالیزم، خردگرایی، دموکراسی، ایدههای خود را به پیشانی تاریخ حک کرده بود، مدعی فرجام تاریخیت بشر گردید. فرهنگ والا که به موجب آن بورژوازی در وقت فربه شدن و بالیدن، خود را پایان تاریخ میشمرد از همین هویت سرچشمه میگرفت. اما از آن زمان که روند اقتصاد از محور تولید به محور مصرف روی آورد و نیروی محرکه بورژوازی پاشنه در بازار مصرف چرخاند، و از آن زمان که نظام کالایی و بازار و جریان مصرف به صنعت هویت سازی بدل شدند، پدیدههایی چون اغتشاش هویت و بحران هویت سررشته و سرمشق تولیدات فرهنگی در جوامع بورژوازی بطور خاص و جوامع جهانی بطور عام گردیدند. این واقعیت که تولید یک امر متداوم در زمان و مکانی است که در آن اندیشه به جریان میافتد، واقیعت مصرف یک امر منقطع و گسسته در جسمانیت آمیان است. آدمیانی که در جسمانیت خود و در التذاذ ناشی از مصرف هم از خویشتنی گسسته و منقطع میشود و از دیگری. بدینقرار است که وقتی جریان تولید در فرهنگسازی و هویتسازی به حیطه مصرف منتقل میشود، انقطاع مصرف با نو به نو کردن و دانمی کردن مصرف و تحریک دم به دم ذائقههای مصرفی، فضاهای خالی و بریده بریده شده و منقطع شده خویشتنی را پر میکند. مصرف تنها به صنعت هویت سازی بدل نشده است، مصرف و نظام کالایی بنیاد مرجعیت فکری و روانی در دنیای بورژوازی است. مصرف کنندگان امروز با مصرف کردن و غوطه ور شدن در مصرف به وحدت روانی میرسند، به همان تسلیای که عرفا در خلسیدن به وحدت وجود میرسند. روزگاری که انسان در فرهنگهای تولیدی خواه تولید کشاورزی و خواه تولید صنعتی هویت میجست، امروز در نو به نو شدن مصرف، فرهنگ و هویت میجوید. اغتشاش و بحران هویت از همینجا آغاز میشود. این است که به قول کلنر «سرمایه داری باید پیوسته بر دامنه بازارها، سبکها، مُدها و سبکهای زندگی بیافزاید تا مصرف کنندگان را همیشه غرق در گرداب رویهها و سبکهای زندگی فرآورده خویش نگاه دارد1». قسم دوم بحران هویت، واکنشهایی است که هم اکنون از ناحیه خُرده فرهنگها و حتی خرده گروههایی بروز پيدا ميكنند که آهسته آهسته دریافته و درمییابند، که بدن عریان شده و سرکوب شده آنان خواه در قالب جنسیت و خواه در قالب جزئی از مصرف شدن، در مجاز است که نام آزادی بخود گرفته، زیرا نه فرآورده کنشگری آنها و به رسمیت شناختن آنها در مقام سوژه انتخابگر، بلکه در مقام ابژه محض قدرت شدن است که آزاد شمرده میشوند. جنسیت به جزئی از نظام مصرف بدل شده است. جزئی که بدون عرصه آن، ماشین ارزش افزوده سرمایهداری در دم از کار میافتد. این خرده گروههای برآمده از تبعیض و نابرابریها و برآمده از سرکوب اشكال ديگري از جنسیت است که چندان تفاوتی با طالبانیسم جنسیت ندارد. زیرا هر دو نوع تفسیر جنسیت، جز واکنش یکدیگر بودن، فاقد کنش حقوقمدار انسانی هستند. هر دو جزئی از روابطی هستند که خواست و اراده قدرت در مرکز تصمیم گیری ذهن اجتماعی، فرمان به قبض و بسط جنسیت صادر میکنند. نظام کالایی و بازار مصرف به مرکز تصمیمگیری و هویتسازی جامعه نفوذ میکند. گروههای هم مصرف جانشین طبقه، فرهنگ و مناسبات میشوند. به موازات کمرنگ شدن نقش مناسبات اجتماعی و نقش فرهنگ در شکلگیری هویت جمعی و فردی، هویتهایی که از راه مصرف و تبلیغات و سرگرمیها شکل میگیرند، بسیار آشفته، سیال و در معرض تهدید و بحران دائمی قرار دارند. حاصل آن رشتهای طول و دراز از تضادهای جدیدی است که هم تجربه فرد را در خودشکوفایی و با خود بودن و در خودزیستن از میان میبرد و هم آنچه که نظامهای آموزشی و مدرسهها در پی تجربه اجتماعی شدن فرد بودند، به بحران ميكشانند. هویتهایی که از راه نظام کالایی و سرگرمیها شکل میگیرند، هر چند موجب اغتشاش و فروپاشی نظام هنجاری جامعه میشوند و بیش از همه عنصر چسبندگی و قوام یک جامعه را در معرض تهدید قرار میدهند، اما امروزه درک هویتها نسبت به نابرابریهایهای برآمده از نظام کالایی و نظام بازار بیش از گذشته شده است. دانسته شده كه بحران هویت ناشی از بحران تبعیضها و نابرابریها و تضادهایی است که حاصل سرمستی و سرخوشی سرمایهداری است. این نابرابریها در تمام وجود زندگی هم به ابزار تسلط و هم به ابراز بحران و تهددید سرمایهداری بدل شده است. جلوتر اشاره خواهم كرد كه چگونه اين درك وقتي از سطح افكار عمومي به وجدان جهاني بركشیده شود، بديل خود را خواهد يافت و سرانجام نظام سرمايهداري را به پايان تاريخيت خود پيوند خواهد داد.
سرانجام همه چيز عليه سرمايهداري با وجود تضادهاي نظام صنعتي/سرمايهداري و بحرانهاي پياپي كه اين نظام از پشت سرگذاشته و ميگذارد، به دلايل مختلف اين نظام تا كنون يكي از مستحكمترين نظامهاي سياسي / اقتصادي در جهان بشمار ميآيد. طرفداران ليبرال دموكراسي وجود مكانيزمهاي تعادلي بازار و وجود دموكراسي را از يك سو و فقدان يك بديل كارآمد را از سوي ديگر، محكمترين دلايل استحكام نظام سرمايهداري ميشمارند. دموكراسيها موجب ميشوند تا قدرت از راه مسالمتآميز دست به دست شود، بدون آنكه هيچ نيازي به دگرگوني بينادي وجود داشته باشد. مكانيزمهاي تعادلي بازار موجب ميشوند تا استعدادها مدار بسته طبقاتي را درنورديده و جابجايي طبقات اجتماعي، بدون شورش يك طبقه عليه طبقات ديگر عملي شود. سرانجام فقدان يك بديل كارآمد، پاي انتقادگران چپ را از حركت دگرگونساز بازميدارد. اينها همه دلايل محكم و موجهي هستند، اما این دلایل هرگز از تضادها و بحرانهاي نظام صنعتي/سرمايهداري نكاستهاند. طرفداران نظام سرمايهداري هرگز از دلايل ناموجهي كه سرمايهداري را روي پا نگاه داشته است، ياد نميكنند. همچنان که پیشتر اشاره شد، يكي از اين دلايل وجود سرگرميهاست. تبديل سرگرمي به فرهنگ (قول آلن فينكل كروت) يكي از موفقترين راهكارهها در بياثر كردن جريان انتقادي و بديلسازي در جوامع غربي است. در بيان اين دليل توضيح زير لازم ميآيد كه: جهان را سراسر تحت یک یا چند نقشه از پیش طراحی شده دیدن ناقض تلاشها در دفاع از حقوق انسان است، اما اینکه گمان ببریم هیچ نقشهاي در کار نیست، سراسر نابخردی است. توسعه سرگرمیها و صنعت هالیود و برنامهریزیها در مؤسساتی چون اینترپرایز آمریکن و دهها کانون پرروش فکری دیگر، همه از وجود نقشه جهانی سرمایهداری با هدف هدایت و کنترل جوامع توسعه نيافته و بیاثر کردن انتقادها و بدیلسازی در خود جوامع سرمایهداری، حکایت دارند. نویسندگان دام جهانگرایی به خوبی نشان دادهاند که چگونه امروز اغلب بنگاههای تولیدي تا حتی بانکهای بزرگ و شرکتهای بزرگ بیمه، کسب و کار خود را تعطیل و به تولید و توسعه وسایل اسباب بازی و سرگرمیها روی آوردهاند. یکی از هدفهای سرگرمی زائل کردن آگاهی طبقاتی است. امروز بورژوازی به کمک صنعت سرگرمیسازی طبقات فرودست را با کمترین هزینه چنان سرگرم نموده که احساس طبقاتی خود را از دست دادهاند. الگوی زندگی آمریکایی، بیش از همیشه فردیت جامعهها را تهدید کرده است. يكي از دستآوردهاي بزرگ دوران جديد، تولد انسان در مقام فرديت بود. امري كه فلاسفه و جامعهشناسان از آن به عنوان سوژه كنشگر، سوژه شناخت و يا سوژه آزادي ياد ميكنند. فرآیند کالایی شدن فرهنگ به تدریج در حال از میان بردن مهمترین دستاوردهایی است که روزگاری جوامع لیبرال دموکراسی بدان میبالیدند. تمام دوران مدرن روایت تحقق یافتن فرد بود. گمان میرفت که نظام بازار نه تنها موجب رشد و گسترش فردیت میشود، بلکه دستهای جادویی وجود دارند، که هویتهای گوناگون را با حفظ وحدت و انسجام درونیشان در منافع ملی یا چیزی چون هویت ملی یکپارچه میکند. اما دیری است که فردیت به پایان خط رسیده است. نظام کالایی نه تنها یکپارچگی و انسجام فردیت را از میان بُرد، بلکه تصور و استباط فرد از خود را به تردید کشاند. هویتهای برآمده از نظام کالایی چنان سیال، آشفته، مغشوش و بیسامان هستند که هیچ ملجاء و پناهگاهی برای حراست از هویت فردی بجا نمیگذارند. سرگرمیها و رسانههای تصویری تنها ملجاء و پناهگاه افراد باقی میمانند. تجزيه هويتها در جهان سرمايهداري به ويژه در آمريكا، علاوه بر تجزيه افراد در ذرات اتمي مغشوش شده، جزايري از سبكهاي جديد زندگي (قول رابرت بلا) پديد آورده است. رابرت جي دان در كتاب خود از كتاب "عادات دل" نوشته رابرت بلا نقل ميكند كه چگونه جريان فردگرايي و خودشيفتگي در زندگي مردمان آمريكا بلاگير رشتهاي از تضادهاي اجتماعي با ديگران ميشود :"هر اجتماعي بر آن است تا حد امكان فراگير باشد و در همين راستا وابستگي متقابل و زندگي خصوصي و عمومي متقابل وظايف همگان را ميستايد. حال آنكه شيوه زندگي از بنياد تكه تكه و صد پاره است و خودشيفتگي برخاسته از مشابهت را ستايش ميكند. اين موضوع معمولاً به نحو آشكار متضمن تقابل و تضاد با ديگراني است كه به لحاظ سبك زندگي با شخص اشتراك ندارند...2". سياستورزان و استراتژيستهاي نظام سرمايهداري با سرافرازاي و خوشخيالي تمام تا همين جاي كار را خواندهاند. تا همينجا كه نظام سرگرميها، و سبكهاي مصرف، با از ميان بردن تمايزات طبقاتي و از آنجا با از ميان بردن آگاهي طبقاتي، هيچ گوشي براي شنيدن و هيچ چشمي براي ديدن، در وجود نخواهد آمد. واقع اين است كه تا همين امروز، سياق زندگاني0 به همين ترتيب بوده كه خوشخیالی نظام سرمایه داری سپری ميکرد. آنچه نزد روشنفكران و منتقدين، تل انبوهي از نقدها و انتقادات و خيل گستردهاي از روشنفكران و انديشهورزان در جهان غرب ديده ميشود، هيچيك از آنها نزد جامعهاي كه در سبكهاي زندگي مصرفي غوطهور هستند، ديده نميشوند. هابرماس، ژيژك، لاكان، ژان بودريار، چامسكي و صدها و هزاران نیروی انتقادي و انديشهورزي، تنها در چشم روشنفكران، جامعه كتابخوانان و پرسشگران و آزاديخواهان است كه تا اين اندازه بزرگ نشان ميدهند، اما همينكه از جامعه كتابخواني و آزاديخواهي به سطح واقعي جامعه حركت كنيم، يعني آنجا كه با نظام سرگرميها و سبكهاي زندگي مواجه ميشويم، هيچ نامي و هيچ اثري از اين منتقدين و انديشهورزان به چشم نميآيد. امروز اسطورپرستان بورژوازي مطمئن هستند كه صداي ناشي از انفجار و التهاب كلوپهاي سرگرمي، صداهاي ديگر را در طنين خود بيفرجام خواهد گذاشت، و سرانجام صداها همه در دستگاه هاضمه بورژوازي، از یک حنجره خارج میشوند. اما آیا جوامعی که در سیطره سرمایهداری هستند و جهانی که امروز در تب نابرابریها میسوزد، همواره و تا آیندهای ناپیدا بر همان پاشنهای میچرخد که بحرانها و تضادهای نظام صنعتی کفشهایی به قامت پای بورژوازی دوخته است؟ امروز در جوامع سرمایهداری آزادی به حد اعلای آن وجود دارد، تا آن حد که روشنفکران و آزادیخواهان سراسر جهان به درستی، غبطه کمترین حد آن را در جامعههای خود میخورند. امروز تندترین و مهیج ترین نقدها به تمدن بورژوازی و ایدئولوژی بورژوازی، در دامن همین بورژوازی پرورده ميشوند. نقدهای که نقد بنیادگرایی را به مدنیت غرب، به سخافتی چون مشق کودکان و انشای ابلهان نشان میدهد. اما از آنجا که رابطه افراد و جامعهها با واقعیت، یک رابطه مجازی است و همواره از خلال تکنولوژیهای رسانهای و دنیای مجازی است که با واقعیت سروکار دارند، سرانجام به یمن سرگرمیها، دیگر هچ گوشی برای شنیدن نقدها وجود ندارد. تا آن حد که آلن تورن در نقد با ارزش خود از مدرنیته مینویسد : «ديگر هيچكس به نداي عقل گوش نميدهد3». و تا آن حد که روشنفکر بزرگ و دردشناسی چون اسلاوی ژیژک دموکراسی را بزرگترین دشمن انسان میشناسد4. اکنون پرسش اینجاست که آیا سرگرمیها همواره در گرم کردن سرها راه ابدی در سرای بورژوازی میپیمایند؟ آیا نظامهای کنترلی و تکنولوژیهای انضباطی (قول فوكو) و رسانههایی که همواره افکار عمومی را به مرگ وجدان عمومی میخوانند، سایهای بس سنگین بر سرها میگسترند؟ سایهای بس گسترده که هر قدر در زمان پیش میرویم، سنگینی آن بس فزونتر و ناگسستهتر مینماید؟ اکنون در شرایطی بسر میبریم که جهان در آستانه یک تحول اساسی است. و دیری نیست که روابط بینالملل و مناسبات زندگی در آستانه یک انقلاب اساسی قرار گیرد. تهدید محیط زیست از ناحیه کارخانههای دود کشی نظام سرمایهداری (اصطلاح آلوین تافلر) فضایی جز مجتمع مولوکولهای سرطانی برای بشریت قرار نداده است. رفاه نابرابر در برابر وضعیت سرطانی برابر، حتی برای فرزندان سرمایهداری هم دیگر قابل تحمل نخواهد بود. تغییر این وضع جز با تغییر بنیادی در بنیادهای اداره زندگی ممکن نیست. دیر یا زود جهانیان خواستار تغییر این وضعیت خواهند شد. واقعیت این است که به یمن عمومی شدن اطلاعات و دسترسی جهانیان به منابع ارزان اطلاعات و به یمن شبکههای اجتماعی، و به یمن این حقیقت که هیچگاه حیات انسان بیهدف رها نشده و رها نخواهد شد، سرانجام جامعهها و افراد در خواهند یافت که چگونه بیرون از شبکههای مجازی بورژوازی با یکدیگر ارتباط بجویند. جنبش وال استریت و جنبشهای خرده فرهنگها در سراسر قلمرو سرمایهداری، نشان دادهاند که مردم رفته رفته به دنیای مجازی خود آگاه میشوند، به نابرابریها و تبعیضها آگاه میشوند، به از میان رفتن و رنگ باختن صوری تمایزات طبقاتی آگاه میشوند. بنا به بیان اندیشهگر موازنه عدمی، انسان امروز هر چند زندانی قدرت است، اما امر مهم این است که رفته رفته دارد به زندانی بودن خود آگاه میشود. جامعهها در مییابند که نابرابریها و تبعیضها چسان به مدد زیست در یک جهان مجازی، تصویری دروغ از برابری در آگاهیها ایجاد کرده است. و مردمان رفته رفته و آرام آرام در مییابند که چسان صاحب امتیازان بورژوازی از راه گرم کردن سرها در سرای سرگرمیها و سرمستیهای شورانگیز، تصویر دروغی از بیتمایزی طبقاتی در اقشار مختلف جامعه ایجاد کردهاند. آگاهیها به تدریج بازمیگردند و اگر تا دیروز سخنان ادگار مورن اندیشمند کهنسال فرانسوي شنیده نمیشد، از هم اكنون بايد مترصد نشست كه سرانجام جهان گوشهایی برای شنیدن پیدا خواهد کرد. او كه اینک در آستانه 90 سالگی قرار دارد معتقد است : «الگوی غرب شکست خورده است و شب آبستن است تا چه زاید سحر». ادگار مورن كه با روزنامه لوموند گفتگو میکرد میافزادید : «حركت بسوی فاجعهها، در ده سالی که از سال ۲۰0۱ شروع میشد، شتاب میگیرد. کوری انسان خردگرا که خردگرائیش فاقد جامعیت است دارد به کوریانسان دیو خو» میپیوندد که برده نفرتها و خشمهای خویش است.... غربی کردن دنیا، از این پس، با انحطاط غرب، همراه شده است5». اما مردمی كه امروز در سایه سیطره رسانهای بورژوازی قرار دارند، به تدریج خواهند یافت و زین پس با شتاب بیشتر و روزافزونتری خواهند دید که نظام سرمایهداری نه تنها پایان تاریخ نیست، بلکه به یمن گسترش مصرف و مصارف تخریبی، جز مصیبت و انحطاط برای خود غرب باقی نخواهد گذاشت. سالها پيش از جنبش وال استريت براي اينجانب روشن بود كه بحران محيط زيست و تراكم انفجاري جمعيت، تحرك و تغيير تركيبهاي جمعيتي، بحران راهحلها و آگاهي جامعههايي كه ديگر مايل نيستند تا بدين وضع ادامه دهند، دير يا زود جهان را دستخوش دگرگونيهاي بنيادي خواهد نمود. چه كسي حتي در رؤياي خويش تصور ميكرد كه جهان عرب، مردماني كه به عيش و نوش جاهلانه شهرت يافته بودند، اينچنين بر تارك وجدان جهانيان در فرياد آزادي و حقوق انساني خويش بدرخشند؟ طرفداران تكنيكي شدن جهان تنها به "تكامل به توان مجهول" (قول سروان شرايبر در كتاب تكاپوي جهاني) سرعت تكنيكي جهان ميانديشند، اما از درك سرعت به توان مجهول آگاهيها و بازگشت جامعهها به حقوقمداري غفلت ميكنند. سرمستي قدرت، خواه در قالب سرمايه و خواه در قالب دولتهاي اقتدارگرا و خواه در قالب ذهنيتهاي بنيادگرا، در همينجاست. در همينجا كه چنين تحولي را در رؤياي خود هم نميبينند. اكنون سرعت تحولات و درك حقوقمداري انسان تا تمامت جهان راه درازي در پيش نگذاشته است. جنبش وال استريت موفق شود و يا با شكست مواجه شود، آغاز راه است. روزنامه لوموند ديپلماتيك در مقالهاي به قلم jeff Goodvin مينويسد : «جنبش اشغال وال استریت (OWS) در واکنش به یک قانون و یا تصمیمگیری مشخص دولتیای شکل نگرفت، بلکه بیان محکوم کردن تودهای قدرت سرمایهداری مالی در تمام اشکال آن، اقتصادی و یا سیاسی، بود. اعلامیه اشغال شهر نیویورک که توسط فعالین جنبش اشغال وال استریت نوشته شده بود آینده جنبش را با روشنی کامل ترسیم میكند: «ما مینویسم تا تمام کسانی که احساس میکنند توسط شرکتهای چندملیتی فریب داده شدهاند، بدانند که ما متحدان آنها هستیم . همچون خلقی متحد ما واقعیت را میبینیم : آینده بشریت همکاری همه اعضای آنرا الزام میدارد؛ قدرت یک دولت دمکراتیک وابسته به تودههاست اما شرکتها از هیچ کس برای استثمار خلقها و کره زمین اجازه نمیگیرند؛ هیچ دمکراسی واقعیای نمیتواند وجود داشته باشد اگر شرایط حیات آن توسط قدرتهای اقتصادی دیکته شود. ما در شرایطی به شما روی میآوریم که دولتها تحت تسلط شرکتهای چند ملیتیای قرار دارند، که سودآوری برایشان بیشتر از انسانها ، منافع بیش از عدالت و به بردگی کشاندن بیشتر از برابری، الویت دارد6». همين مقاله از قول ماكس روسو مينويسد، كه اين جنبش تنها به شهوت ناشي از ثروت معترض است، نه به اصل خود سرمايهداري. اما خيلي هوشمندي نميخواهد كه دانسته شود قول ماكس روسو تناقض آميز است، زيرا گسستن از شهوت ناشي از ثروت نميتواند نافي اصل نظام سرمايهداري نباشد. نظامی که به روایت مدافعین آن، استوار بر عنصر از خود بیگانه منافع پرستی آدمیان است. با اين وجود، فرض ميگيريم هنوز جنبش كاملاً ماهيت ضد سرمايهدارانه به خود نگرفته است. هنوز فرض ميكنيم كه صاحبان سرمايه با نوعي عقلانيت محاسبهگرانه و با ابراز همدردي و فهميدن جنبشگران، مانند آنچه كه جان استامپف رئيس هيئت مديره گروه مالي ول فاگو ميگويد :«وحشت و خشم تظاهرکنندگان قبل فهم است» و يا آنچه كه جفري ايملت رئيس هيئت مديريه جنرال الكتريك ميگويد كه «پيام آنها را شنيده است» سرانجام بتوانند مهار جنبش را بدست بگيرند و نظام سرمايهداري همچنان تا سالياني ديگر بر سرير قدرت به سروري خود ادامه دهد. اما آنچه بيش از هر چيز روشن است اين است كه جريان آگاهيها به موجب يك رشته تغييرات و انقلابات دائمي و گسترده، در فروپاشيها و فراسازيهاي نظام اطلاعاتي و نظام دانايي به شدت در معرض تغييرات ناگهاني قرار دارند. اگر امروز نه، اما افقهایی بس روشن وجود دارند، كه سرانجام جهانيان عليه نابرابريها و محدوديتها خواه از جنس سيادت سرمايهداري و خواه از جنس سيادت بنيادگرايي، برخواهد آشفت، و جهانی دگر در بيان حقوق و آزادي انسان در وجود خواهند آورد. Ahmad_faal@yahoo.com www.ahmadfaal.com
فهرست منابع: 1- کتاب نقد اجتماعی پست مدرنیزم نوشته رابرت جي دان، ترجمه صالح نجفي، شركت نشر شيرازه ص 334 2- همان منبع ص 179 3- براي مطالعه بيشتر به كتاب نقد مدرنيته نوشته آلن تورن، ترجمه آقاي دكتر مرتضي مرديها مراجعه شود. 4- كتاب "به برهوت حقيقت خوش آمديد، نوشته اسلاوي ژيژك، ترجمه فتاح محمدي، انتشارات هزاره سوم صفحات 95 به بعد و همچنين به مقاله اضطرار اقتصادي دائم، نوشته همين نويسنده مراجعه شود 5- مصاحبه ادگار مورن با روزنامه لوموند ديپلماتيك، 8 ژانويه 2011 6- مقاله وال استريت در مركز حمله، نوشته جف گودوين رونامه لوموند ديپلماتيك ترجمه شروين احمدي
|
|
سهشنبه 6 دی 1390 |
|