مديريت آريستوكراتيك |
مدیریت آریستوکراتیک*
احمد فعال
مقدمه: وقتي در يك نظام اجتماعي و در يك نظام مديريت، حقيقت تحت تاثير روش اجرايي كار ميشود و شيوه كاربردي كردن امور جانشين حقيقت ميشود، وقتي در نظام مديريت، اصل «درست انجام دادن كار» جانشين اصل «كار درست انجام دادن» ميشود، تحليل مديريت و نظام مديريت، عليالاصول به تحليل كارآمدي مديران تقليل پيدا ميكند. تا آنجا كه به روشهاي كاربردي و اجرايي مربوط ميشود، نيروي اثربخشي مديريت نيز تحت تأثير كارآمدي قرار ميگيرد. در اين ميان وقتي از حقيقت پرسش ميشود، وقتي از ضعفها و نابسامانيها در كشور سخن به ميآيد، اغلب نظرها ضعف و ناكارآمدي مديران و نظام مديريت كشور را سرچشمه اصلي اين نابسامانيها ميشناسند. اما آيا مديران در كشور ضعيف و ناكارآمد هستند؟ آيا نظام مديريت فاقد تواناييهاي لازم براي برنامه ريزي علمي و اداره بنگاههاي اقتصادي - اجتماعي است؟ این نظر تنها در میان نخبگان و روشنفکران رایج نيست، اصل آن به دیدگاههای عامیانه کوچه و بازار باز میگردد، که اغلب ضعف نظام مدیریت و ضعف مدیران در کشور را علت ضعفها و نابسامانیها میشناسند. اما واقعیت چیست؟ آیا مدیران کشور پس از سی سال تجربه و کارآزمودگی، بازهم ضعیف هستند؟ آیا مدیران پالایشگاهها، مدیران نیروگاهها، مدیران کارخانجات و صنایع بزرگ و مدیران شرکتهای بزرگ دولتی، همه ضعیف و ناکارآمد هستند؟ آیا تجربهها این ادعا را تصدیق می کنند؟ آیا اگر تجربهها نشان دهند که مدیران کشور، نه تنها ضعیف نیستند، بلکه شاهد نیرومندترین کادر مدیریت در کشور هستیم، بازهم پذيرفتني است كه ضعفها به ضعف مديريت تقليل پيدا كنند؟ تجربه سی سال گذشته، نظام مدیریت کشور را چنان در کوران آزمون و خطاهای مکرر، دورههای مدیریت و ارشدیت، مشاهده دهها کشور خارجی و مطالعه صدها و هزاران گزارش از فراز و نشیبهای توسعه و برنامه ریزی، استفاده از رانتهای دولتی و گذراندن دورههای دانشگاهی، گردش وظایف و کار در دهها پست مدیریت، گردش وظایف و مسئولیتها در دهها سازمان دولتی و خصوصی و نیمه خصوصی، آنها را چنان کارآزموده کرده است، که با یک چشمه میتوانند تغییر مدیریت را از وزارت بهداشت و درمان، تا فدراسیون بدمینتون تا وزرات نیرو، در تجربهها بيازمايند. به کارنامه هر یک از مدیران نگاه کنید، وقتی رزومی یا خلاصه پرونده آنها را تورق میکنید، ، فهرست مسئولیتها و گردش کار آنها به مثنوی هفت من میرسد. بنابراین نمیتوان مدیران و نظام مدیریت کشور را به لحاظ علمی و تجربه، ضعیف پنداشت. باید علل ضعفها و نابسامانیها را در الویتها و ساختار فرهنگی نظام مدیریت کشور جستجو کرد. در اين نوشتار كوشش ميشود تا با تحليل تضادها و تعارضها در نظام مديريت كشور، و مطالعه در پايگان فرهنگي مديران، علل اصلي ضعفها جستجو شود. بحثهاي تخصصي و دانشگاهي نيز تصوير مغشوش و مغلوطي از فرهنگ مديريت و فرهنگ مديران بدست ميدهد. اين بحثها اغلب به موضوعاتي چون، فرهنگ سازمان، فرهنگ قومي، باورها و ارزشهاي يك سازمان شامل: فرهنگ سلسله مراتبي، فرهنگ بازاري، فرهنگ مشاركت و حداكثر چيزي چون تكنيكهاي ارتباطي مديران محدود ميشود. واقعیت این است که نظام مدیریت کشور از یک رشته تضادها و تعارضها رنج میبرد که میتوان آنها را سرچشمه واقعی نگرانیهایی دانست که در جامعه وجود دارد. اما پيش از شرح رشتهاي از تضادها و تعارضاتي كه دامنگير نظام مديريت است، تفسيري از دو پايگان فرهنگي مديريت در نظام فرهنگي آريستوكراسي و بورژوازي ارائه خواهيم داد و در خلال بحث نشان خواهم داد، چگونه نظام مديريت در ايران در هاله فرهنگي آريستوكراسي، زندگي ميكند.
مطالعه در هاله فرهنگي مديريت تعارضات و تضادهایی كه در بدنه نظام مديريتي کشور پیله بسته است، شامل طرز تفکر، آداب و رسومی است که مدیران را در یک هاله و یا پایگان فرهنگی، در تعارض و تضاد با ابزارها، ملزومات اداری و ساختار فیزیکی سازمانها و شرکتها قرار ميدهد. هاله فرهنگی مدیران، هاله آریستوکراتیکی است، اما ابزارها، ملزومات اداری و ساختار فیزیکی، فرآورده مدنیت بورژوازی است. مدنیت بورژوازی پدید آوردنده یک هاله فرهنگی است، که به کلی در تضاد با هاله فرهنگی آریستوکراتیک است. در حقیقت نخستین تعارض و تضاد در سازمانها و در نظام مدیریت، تضاد و تعارض میان هاله فرهنگی آریستوکراتیک و ملزومات اداري و ساختاري بورژوازی است. اما پیش از ورود به شرح تعارضات، این فصل از نوشته حاضر را به شرحی درباره دو هاله فرهنگی یاد شده، اختصاص میدهم. طبقه بورژوازی که امروز در نظامهای پیشرفته صنعتی وجود دارد، با طبقه بورژوازی در خاستگاه اولیه آن، بکلی متفاوت است. بورژوازی در خاستگاه اولیه، یک طبقه انقلابی و متوسط بود. اما از قرن نوزدهم به بعد، بورژوازی به یک طبقه مسلط و صاحب سرمایه تبدیل شد. بورژوازی در قرون16 و 17 و 18 در حلقه وسط میان طبقه اربابان، شامل کنت نشینها، دوک نشینها، با طبقاتي چون واسالها و رعایا قرار داشت. این طبقه از آغاز نه به زمین وابسته بود و نه به روابط اربابی. زیرا بورژواها از میان تجار، صاحبان کارگاهها یا مینی فاکتورها، پیشه وران و سازندگان محصولات شهری برخاستند و از فرآوردههای زمینْ تولید و روابط اربابی به کلی آزاد بودند. دو انقلاب فرانسه و انقلاب انگلیس، توسط این طبقه به وقوع پیوستند و روشنفکران عصر خَرد در قرون یاد شده، به این طبقه تعلق داشتند. تحولاتی که به دوران رنساس موسوم است و حاصل آن تغییر در بنیادهای فرهنگی اروپائیان بود، توسط این طبقه به وجود آمد. و سرانجام تحولاتی که به رفرمیسم منجر شد و حاصل آن ظهور آئین پیوریتنها و سرانجام به ظهور پروتستانتیزم منجر شد، حاصل کوششهای این طبقه محسوب میشد. طبقه بورژوازی اگر چه از قرن 19 به بعد، به یک طبقه سرمایه دار و مسلط تبدیل شد، اما این طبقه در آغاز عصر انقلابات اروپايي، عصر رفرمیسم و عصر روشنفکری، هاله فرهنگیای به جا گذاشت که میتوان آن را به مثابه یکی از امتیازات فرهنگی نظامهای دموکراسی لیبرال یاد کرد. این هاله فرهنگی شامل عناصری است چون، خردمندی (راشیونالیزم)، آزادی (لیبرالیزم)، فردگرایی (ایندیوژوآلیزم)، تکثرگرایی (پلورالیزم). همچنین میتوان فهرستی از خصائل و عادات و آداب فرهنگی مانند، رواداری، سادگی و ساده گرفتن، سرعت، نظم، دقت، جزئینگری، تجربهگرايي، برابري، اسطورهزدايي، واقعگرايي و واقعبيني، هالهزدايي، محاسبهگری، خطرپذيري، جسارت، نوگرایی و نواندیشی و سرانجام از ایده پیشرفت یاد کرد، که هاله فرهنگی بورژوازی را در جوامع مدرن ماندگار و پایا میسازد. در حقيقت اگر بخواهيم مروري در بنيادهاي فكري و فرهنگی جهان مدرن داشته باشيم، بايد مروري بر هاله فرهنگي بورژوازي بياندازيم. این هاله فرهنگی چنان در بورژوازي استوار ماند که با وجود سلطه سرمایهداری و تبدیل اين طبقه از یک طبقه انقلابی و متوسط به یک طبقه محافظهکار و سرمایهدار، هنوز منشاء رفتار، برنامهریزی، تفکر و اندیشه جامعه بورژوازی را تشکیل میدهد. بسياري از عناصر فكري و فرهنگي بورژوازي با تركيب و امتزاج يكديگر به اسباب سلطه جامعههاي مدرن تبديل شدند. به عنوان مثال، اصل خردمندي در امتزاج با اصل محاسبهگري به عقلانيت ابزاري و از آنجا به محاسبه روشهاي سلطه بكار آمد. يا اصل جزئينگري (پارتيكولاريسم) وقتي با عناصر نظم و يا سرعت تركيب ميشود، به نگرش كنترلي و از آنجا به ماشينهاي كنترلي (سايبرنتيك) تبديل ميشود. اما با وجود روابط سلطه، هنوز ميتوان از پاره اي امتيازات هاله فرهنگي بورژوازي نسبت به هاله فرهنگي آريستوكراتيك ياد كرد. به عنوان مثال هنوز رواداري، سادگي و ساده گرفتن و نوانديشي به منزله بخشي از امتيازات هاله فرهنگي بورژوازي، تنظيم كننده روابط و مناسبات اجتماعي جامعههاي مدرن است. وقتي سرگذشت سوئي چيرو، مدير و مالك شركت هوندا را ميخوانيم، به درستي ميتوان به نمود هاله فرهنگي بورژوازي، در مديريت يكي از پنج شركت غول آساي ايالات متحده آمريكا پيبرد. نويسنده كتاب هوندا به خصائلي از مديريت سوئي چيرو اشاره دارد كه در مقايسه با نظام آريستوكراتيك، در خور توجه است. به گفته رابرت ال. شوك، سوئي چيرو يكي از استثناء مديراني است كه فاقد دفتر كار و يا برج و بارويي است كه بسياري از مديران براي خود ميسازند. او از سپيده صبح همراه با كارگران در كف كارخانه حاضر ميشود و همچون آنها و با آنها نشست و برخاست ميكند. سوئي چيرو با رواداري خاص خود، مستقيماً به نقطه نظرات كارگران گوش ميدهد و نظرات آنها را از همان كف كارخانه به دستورالعمل كار تبديل ميكند. كارگراني كه با سوئي چيرو كار ميكنند و با سوئي چيرو بر سر يك ميز غذا حاضر میشوند، اصول برابري، رواداري و سادگي و ساده زيستن را مستقيما تجربه ميكنند1. در مقابل خصائل و ويژگيهايي كه هاله فرهنگي بورژوازي را ميسازد، هاله فرهنگي طبقه آريستوكراتها به ماقبل مدرن تعلق دارد. در كشورهاي پيشرفته صنعتي، نظام آريستوكراتيك و طبقه آريستوكراتها تقريباً به جز آثار و بقاياي محدود، از ميان رفتهاند. تقريباً فرهنگ مديران در تمام سطوح و در تمام حوزههاي اقتصادي تا حوزههاي سياسي، برخوردار از هاله فرهنگي بورژوازي است. بورژوازی از خود یک هاله فرهنگی گذاشت، بطوریکه سایر اقشار و طبقات دیگر، مانند کارگران، کارکنان بخشهای دولتی و خصوصی، سرپرستان، کسبه و متخصصان حَرَف مختلف تا روشنفکران و اساتید دانشگاهی، در این هاله فرهنگی رفتار می کنند. اصطلاح آمبورژوازه كردن پرولتاريا از مرحوم دكتر شريعتي، چندان دقيق نيست. زيرا اين اصطلاح از نقشه به سرعقل آمدن نظام سرمايهداري در كشورهاي صنعتي حكايت دارد. در حالي كه پديده آمبورژوازه كردن، روند طبيعي و بدون نقشهاي داشت. آمبورژوازه كردن، زيست در هاله فرهنگي بورژوازي است، كه مقتضيات كار و توليد در نظام جديد سرمايهداري بود. چنانچه در سطور بعد نشان خواهم داد، چگونه در كشورهاي غير پيشرفته صنعتي نظير كشور ما، فرهنگ آريستوكراسي تنها به آريستوكراتها اختصاص ندارد، بلكه اقشار غير اشرف جامعه نيز از اين فرهنگ تأسي ميگيرند. بنابراین، هر جا در این نوشتار از بورژوازی یاد میشود، به مثابه یک خصلت انقلابی عصر روشنفکری و یک هاله فرهنگی یاد میشود و نه به مثابه یک طبقه سلطه گر در جوامع سرمایه داری. اين نكته مهمي است كه خوانندگان محترم بايد به دقت توجه داشته باشند. در جوامع در حال توسعه نيز با وجود ادغام در تجارت بين الملل، ورود تمام عناصر و فراوردههاي مدرن، استفاده از سخت افزارها و نرم افزارهاي جهان صنعتي، نفوذ و گسترش نظام رسانهاي، شکلگیری طبقه بورژوازی بدون حضور هاله فرهنگی بورژوازی همراه بوده است. هر چند نظام اريستوكراتيك در بسياري از كشورهاي جهان رفته رفته جاي خود را به نظامهاي مدرن ميدهد، اما آثار هاله فرهنگي آريستوكراسي در تمام حوزههاي زندگي اجتماعي و در نظام مديريت، سخت پابرجاست. بطوریکه خود طبقه بورژوازی در این دسته از کشورها، اغلب تحت هاله فرهنگی آریستوکراسی میاندیشد و رفتار میکند. خصلتهايي مانند، تشريفات و ريخت و پاشهاي مفرط، ادب و نزاكت اربابي، خشك انديشي و خشك رفتاري، روابط و پيوندهاي مستحكم فاميلي، سنتگرايي، تجملگرايي، تقدمگرايي و نابرابر شمردن افراد به حيث طبقاتي، يا به حيث قدر و منزلت و يا به حيث دوري و نزديكي با كانونهاي قدرت، اسطورهگرايي و هالهسازي، انتقادناپذيري، كلگرايي، صورتگرايي، نامگرايي، مهمتر از همه ويژگي محافظهكاري، اینها بخشي از خصائل و ويژگيهاي هاله آريستوكراتيك است. اكنون با خلاصهاي كه از فهرست خصائل و ويژگيهاي هاله فرهنگي آريستوكراتيك اشاره شد، ميتوان تمام افراد و طبقات و نظامهايي اجتماعي و سياسي و نظامهاي اقتصادي كه در اين هاله فرهنگي زندگي ميكنند، مشخص كرد. برابر با اين خصائل، همه نظامهاي سلطنتي در هاله فرهنگي آريستوكراتيك زندگي ميكنند. خصائل و ويژگيهاي هاله فرهنگي آيستوكراتيك، تنها به طبقات اشراف و طبقات بالاي جامعه اختصاص ندارد. این هاله فرهنگی مانند آنچه بر سرنوشت هاله فرهنگی بورژوازی آمد و گستره تأثیرات آن، طبقات متوسط و صاحبان صنايع و كارخانجات، مديران سازمانهاي دولتي و غير دولتي، تجار و كسبه و حتي بسياري از اقشار پايين جامعه كه به نحوي در سلسله مراتب روابط اربابي قرار دارند، تحت تأثیر قرار میدهد. بطوریکه بسیاری از اشخاص وابسته به طبقات غیر اشراف، تمایل دارند که به نوعي در هاله فرهنگی آريستوكراتيك رفتار كنند.
وجوه فارق دو هاله فرهنگي در تجربه مديريت اكنون جهت ملاحظات دقيقتر خوانندگان سه ويژگي از دو هاله فرهنگی را که در حوزه مدیریت نقش فعال دارند و می توان از آنها به مثابه وجوه فارق دو هاله فرهنگي، در دو حوزه مدیریت بورژوازی و آریستوکراتیک یاد کرد، اشاره خواهم كرد. 1- يكي از ويژگيهاي مهمي كه ميتوان افراد را در هاله فرهنگي آريستوكراتيك و يا هاله فرهنگي بورژوازي جاي داد، نوع وابستگی و تعلق آنها در روابط اجتماعي است. در هاله فرهنگي بورژوازي، انسانها ديگر نه به حيث كرامت و شرافت ذاتي، بلكه به حيث انسانيت و به حيث اكتسابات فردي داراي موقعيت و منزلت اجتماعي هستند. اما در هاله فرهنگی آريستوكراتيك، بنا به اينكه عده اي از جنس طلا هستند و عده اي از جنس مس و عده ای دیگر از جنس آهن (قول ارسطو) كرامت و منزلت افراد در درون طبقه تعریف می شود و منزلتها يا به طور موروثي يا با تنفيذ قدرت، به افراد طبقه منتقل ميشوند. بدين ترتيب وجه فرديت و اكتسابي انسان چندان حائز اهميت نيست، آنچه حائز اهمیت است، وجوه وابستگي و تعلق انسان به تبار، به خانواده، به کانون قدرت و کانون دنیوی تکریم و اکرم شمردن انسانها و به سنت و آئینی خاص است. 2- دومين ويژگي، وجه تسميه (اسم گذاري) در عناوین و القاب شخصیتها و منزلتهای فردی و اجتماعی است. آریستوکراتها تمام شأن و اعتبار و اقتدار خود را از راه وجه تسمیه در عناوین و القاب بدست میآورند. در نظر آریستوکراتها شأن و اعتبار هر فرد به عناوینی است که در هاله فرهنگی به او نسبت داده میشود. بدون سلسله عناوین و القابی که در پسوند و پیشوند اسامی شخصیتها فهرست میشود، شأن و منزلت کافی به آنها داده نمیشود. به فهرست عناوین و القابی که شاهان و شاهزادگان و وابستگان به طبقه اشراف مانند واسالها، نجیبزادگان و اقطاعداران و اقشاری از روحانیون وابسته به طبقه اشراف، که در وجه تسمیه شخصیتها میساختند، دقت کنید. به ویژه آنچه که در دوران سلطنت صفوی و سلسله حکومت قاجار وجود داشت و تا سلطنت پهلوی، اندازه شأن و منزلت و حتی قداست شخصیتها، به عناوین و القابی وابسته بود که به آنها نسبت میدادند. در آئين آريستوكراسي، دین، آئین و شخصیتهای مذهبی نیز در هاله فرهنگی آریستوکراتیک، در وجه تسمیه گذاری در عناوین و القاب، دارای وزن و قداست میشوند. در مقابل ویژگی تسمیه گذاری آريستوكراسي، بورژوازی با نامزدایی از القاب و عناوین و با نامزدایی از چیزها، به تقدسزدایی از شخصیتها و روان کردن و سرعت بخشیدن به روابط و مناسبات اجتماعی پرداخت. چه آنکه از نظر بورژوازی، وجه تسمیه شخصیتها و چیزها در عناوین و القاب، مانع تسهیل و سرعت در روابط و مناسبات زندگی است. بدین ترتیب در هاله فرهنگی بورژوازی، شخصیتهای بورژوا خواه به کانون قدرت اقتصادی وابسته باشند و خواه به کانون قدرت سیاسی، با خطاب قرار دادن نام کوچک یکدیگر، از شخصیتها هالهزدایی میکنند. 3- سومین ویژگی، وجه ارتباطی بورژوازی و آریستوکراتها در دو هاله فرهنگی متفاوت است. سادگي و ساده زيستي وجه بارز هاله فرهنگي بورژوازي است و متقابلا، تجملگرايي و با هيبت و شكوه و جلال بودن وجه بارز زيستن در هاله فرهنگي آريستوكراسي است. ميشل فوكو از دو مقوله «نمايش قدرت» و «ايده سراسر بيني»2 در دو نظام مدرن و ماقبل مدرن ياد ميكند. در نظامهاي آريستوكراتيك، سلاطين، اربابان و اشراف كوشش داشتند تا هيبت و شكوه قدرت خود را در معرض ديد و نمايش جامعه قرار دهند. نشان دادن داغ و درفش، به رخ كشاندن نيرو و ادوات نظامي، مراسم تاج گذاري، بار اطعام به رعايا و زيردستان، با هدف نشان دادن هيبت و شكوه شاهي، به رخ كشاندن جمعيت هوادار به مثابه جلوههاي اجتماعي اقتدار، انتساب به سلالههاي پاك پيشين، اينها بخشي از تلاشهاي آريستوكراسي براي نمايش قدرت هستند. در مقابل، بورژوازي كوشش دارد تا با ايده سراسربيني، جريان اقتدار را از نمايش بيروني خارج كند. در اينجا ديگر قدرت در معرض رؤيت و نمايش مردم قرار نميگيرد، بلكه اين مردم هستند كه در معرض رؤيت قدرت قرار ميگيرند. بيجهت نيست كه اگر روزها و هفتهها در خيابانهاي شهرهاي اروپايي گشت و گذار كنيد، كمتر نشانه اي از نيروهاي پليسي مشاهده ميكنيد. ديگر بورژوازي كوشش ندارد تا خود را به سلالههاي پاك پيشين نسبت دهد تا از محل آن شرافت ذاتي بجويد، بلكه با انتساب خود به طبقات فرودست اجتماعي، شايستگيها را به بايستگيهای فرديت، ارجاع ميدهد. اين است كه وقتي يك مدير آريستوكرات را، خواه در قلمرو اقتصاد و خواه در قلمرو فرهنگ و خواه در قلمرو سياست، با يك مدير بوژوازي مقايسه ميكنيد، آن يك كوشش دارد تا با رفتارهاي تصنعي و تكلف آميز، حركات خشك و تكيه بر اريكه مديريت، هيبت خود را به نمايش بگذارد، و اين يك كوشش دارد تا با حركات روان، تُند و ساده، خود را از سلاله كار و توليد نشان دهد. آن يك كوشش دارد تا به صفبندي طبقاتي بپردازد و اين يك كوشش دارد تا با خيزش و آميزش با كارگران و فرودستان، خود را از سلاله دموكراسي نمايش دهد. آن يك از مردم سالاري، مُراد مردم سازي ميجويد، آن يك از مردم سالاري مُراد مردم داري ميجويد. آن يك از كرامت، مُراد برابري ميجويد و اين يك از كرامت، مُراد لطف اربابي ميجويد. در پايان اين فصل براي نشان دادن نمونههاي تجربي از جلوههاي هاله فرهنگي بورژوازي و آريستوكراسي، خوب است توجه خوانندگان را به دو نمونه آشكار مديريت كه آلوين تافلر در كتاب خود مثال ميزند، جلب كنم. مورگان و ميلكن دو نمونه مديريت از دو نظام بورژوازي و نظام آريستوكراتيك هستند. جان پیرپونت مورگان پنجمین سرمایه دار پولی قرن نوزدهم و نماد یک سرمایهداری است که هنوز ریشه در هاله فرهنگی عصر آریستوکراتیک دارد. آلوین تافلر، مورگان را نماد نظام صنعتی میشناسد که به عصر دودکشی یا موج دوم موسوم است. زیرا در زمانه او و توسط او بود که صنایع کوچک در صنایع بزرگ ادغام شدند و جریان تراکم و تمرکز صنعت در تولید انبوه شکل گرفت. همچنین در زمان او بود که با ادغام صنايع و شركتها، اساس سرمایه داری کالایی در آمریکا بنا گذاشته شد. اما ویژگیهایی که تافلر از مورگان بدست میدهد، بیانگر یک نوع اخلاق و فرهنگی است که به تازگی از عصر کشاورزی و تکنوکراسی بیرون آمده و هنوز از بورژوازی بهره ای ندارد. اين چيزي است كه از چشم تافلر به دور مانده است. شاید از آن رو که مورگان هرگز بورژوا زاده نبود، او آنطور که تافلر روایت میکند، منافع حاصل از کشاورزی را در صنعت بکار میاندازد. بنابراین او کسی نبود که از طبقه متوسط برخاسته باشد. تصویری که تافلر از مورگان ارائه میدهد، گزارشگر همین واقعیت است : «وی مردی بود زن پرست و کلیسا برو و اخلاق گرا که غرق در ثروت و تجمل و رفاه، زندگی انگشت نمایی را میگذراند. جلسات تجاری خود را در میان حریرهای گلدار و پردههای ملیله دوزی شدهای که از قصرهای اروپا آمده بودند، در نزدیکی سردابههایی تشکیل میداد که در آنها دفاتر مشق لئوناردو داوینچی و پوشههای یادداشت شکسپیر نگهداری میشد. مورگان به یهودیان و دیگر اقلیتها به تحقیر مینگریست و از اتحادیههای تجاری نفرت داشت و پول جدید را نیز مسخره میکرد، با دیگر اربابان دزد زمانه خود بیوقفه میجنگید3». این تصویر از مورگان، مدیریت او را در هاله فرهنگی آریستوکراتیک توصیف میکند. اما در مقابل مورگان، با یک مدیر و یک صاحب صنعت دیگر روبرو میشویم که دقیقا نماد سرمایه داری عصر مدرن است. این صاحب صنعت هر چند پایههای نظام پولی و استثماری نوین را پی ریزی میکند، اما همچنان که در ابتدای نوشتار توضیح داده ام، او مانند سایر مدیران و حتی رجال سیاسی کشورهای پیشرفته، با وجود استحکام بخشيدن به سرمایهداری و روابط سلطه در جهان، پاره ای از ویژگیهایِ فرهنگیِ بورژوازیِ انقلابیِ عصر روشنفکری را در رفتار و اندیشه خود منعکس میکند. مايكل میلکن فرهنگ بورژوازی را از دوره تحصیلات دانشگاهی در دانشگاههای کالیفرنیا و پنسیلوانا تجربه میکند. او که فرزند یک حسابدار رسمی بود و کار خود را از پادویی در قهوه خانهها شروع کرده بود، به رغم مورگان که چون پیشینه اربابان و اشراف، مدیری شکم و گنده با ظاهری خشک، تند و پر ابهت بود، که با «قاشقهای نقره ای چشم به جهان گشوده بود»، میلکن دارای ظاهری لاغر اندام بود، که در همان قهوه خانهها، تجربه پاک کردن قاشقهای کثیف را پشت سر گذاشته بود. «مورگان دائم بین وال استریت و منهاتن میانه، هودسون و در ملکی در کاخهای مجلل مسکونی اروپا، در رفت و آمد بود. در حالی که میلکن هنوز در خانهای چوبی و آجری زندگی میکند که زمین تا آسمان با قصر تفاوت دارد4». در حالی که مورگان شیفته سلسله مراتب اقتدار بود، تا حدی که فرمان دادن از بالا به پایین را تقدیس میکرد، میلکن در مرکز میزی به شکل X مینشست که در ازدحام پر رفت و آمد همکاران و هیاهوی صداهای مختلف، فریاد او میان همکاران گم میشد. شرح خصلتهای فردی و طرز زندگی و شيوه مدیریت مورگان و میلکن، پرده از دو نوع هاله فرهنگی مدیریت بر میدارد. اکنون خوانندگان میتوانند صرفنظر از مجازها و غیر مجازهای قانونی که نمیتواند ملاک و معیار مؤثری برای قضاوت رفتار و اندیشه شخصیتها و مدیریتها باشد و صرفنظر از پارهای از اختصاصات فردی، که ممکن است دقیقاً با فهرست اختصاصات مورگان و میلکن منطبق نباشد، و صرفنظر از خواستگاههای طبقاتی، رفتار و اندیشه نظام مدیریت کشور و مدیران کشور را در دو هاله فرهنگی بورژوازی و آریستوکراتیک به معرض قضاوت قرار دهد. در ادامه بحث به استناد همین ویژگیهاست که کوشش خواهیم کرد تا شرحی از تضادها و تعارضاتی که دامنگیر نظام مدیریت کشور است، ارائه دهیم.
فهرست منابع: * سيستمهاي متكي به اشرافيت و اشرافيتسالاري 1- به کتاب هوندا، داستاني از كاميابي مديريت ژاپني در آمريكا، نوشته رابرتو. ال شوك، ترجمه ايرج پاد، مراجعه شود. 2- به کتاب مراقبت و تنبیه، نوشته میشل فوکو، ترجمه افشین جهاندیده، انتشارات نشرنی، فصل دوم و سوم كتاب مراجعه شود. 3- کتاب جلد اول جابجایی قدرت، نوشته آلوین تافلر، ترجمه شهیدندخت خوارزمی، انتشارات نشرنو صفحات 82 تا 90 4- همان منبع ص 86
|
|
چهارشنبه 3 مهر 1387 |
|